_سلام جان بابا خوبی؟! + خوبم دلم برات خیلی تنگ شده بابا _دل منم برای شما تنگ شده +پس کی میای بریم شهربازی؟! چرا پس نیومدی؟! بابا لبخندی زد گفت: میدونم قشنگ بابا گفتم میام ولی یکم کار داشتم نتونستم ببخشید اگر بد قول شدم... از خدا ک پنهان نیست از ما هم پنهان نباشد شاید این مکالمه ساده پدر و فرزندی شهید باشد... همین قدر ساده و بی آلایش از هم برای یکدیگر میگفتند... چه سخت است دیگر صدای بابا را نشنیدن... اما دختر شهید سعید پویان ۹ماهه هست از صدای گرم پدر محروم شد