یک صبحانه لردی !!! 🥛🍞🧀🍳☕️🍶 ⚪️ جنگ که می‌شود نان و حلوا خیرات نمی ‌کنند. جنگ یعنی آتش و گلوله🔥؛ جایی که جانت صد در صد در خطر است و تو اگر ترسو باشی، جایی در این میدان برایت نیست. فرزندان امام روح الله در دهه ۶۰ اینها را بهتر از هر کسی می‌دانستند، اما همه را به جان خریده و راهی جبهه ها می شدند. رزمندگانی که بعضا از خانواده هایی مرفه بوده و تا قبل از جنگ، ذره ای طعم سختی را نچشیده بودند، حالا باید در یک لیوان پلاستیکی یا شیشه مربای خالی شده، چایی بریزند و با نان خشک بخورند!! اگر در آن وضعیت، یک بیسکوییت پتی بور هم سر سفره بود، دیگر می‌شد: یک صبحانه شاهانه و لردی!!! همان چیزی که لردنشین های بالاشهری، صبح ها میل می‌کردند!! رزمندگانی هم داشتیم که به شدت مستضعف بوده و حتی تنها نان آور خانواده به حساب می‌آمدند، اما همه امور اهل خانه را به خدا سپرده و راهی جنگ شده بودند. هر دوی این قشر با هم در جبهه زندگی می‌کردند و به سختی می‌شد تشخیص داد چه کسی از چه خانواده ای ست. لباس خاکی که به تن می‌کردند می‌شدند برادران یک رنگ که فقط مرادشان پیر جماران بود.