#دیدار_عجیب
دیدار عجیب و شنیدنی سردار شهید
#مهدی_زینالدین با یک سرهنگ عراقی
سردار شهید مهدی زینالدین از آن دسته فرماندهانی بود که شخصاً برای شناسایی وارد منطقه دشمن میشد. یکبار وارد قرارگاه عراقیها شد و به سنگر فرماندهی رفت، دید سنگر خالی است. برای خودش چای ریخت. در همین حین فرمانده عراقی به داخل سنگر آمد و به آقا مهدی گفت برایش چای بریزد. بعد از او پرسید: سرباز جدیدی؟ آقا مهدی هم جواب داد: بله! فرمانده عراقی هم یک کشیده محکم به آقا مهدی زد.
چند روز بعد عملیات شد و رزمندگان تعدادی از عراقی ها را اسیر کرده و به عقب منتقل کردند. آقا مهدی برای بررسی اوضاع آمده و ناگهان چشمش به همون سرهنگ عراقی افتاد که بهش سیلی زده بود . سرهنگ عراقی هم او را شناخته و چنان وحشت کرد که از ترس دستاشو جلوی صورتش گرفت که مثلاً شناخته نشود. آقا مهدی جلو رفته و دست او را گرفت و چندمتری آن طرفترش بُرد و گفت : برایش کمپوت بیاورند. مدتی چهارزانو روی زمین نشسته و عربی صحبت کردند. فرمانده عراقی باورش نمیشد که آقا مهدی فرمانده لشگر باشد و یکسره به آقا مهدی نگاه میکرد و رنگ به رنگ می شد .
کجایند مردان بی ادعا...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#سرداران_شهید
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم