پس از بسته شدن پيمان دوم مرزي ميان ايران و عثماني معروف به پيمان دوم «ارزنه الروم» در شانزدهم جمادي الثاني سال 1263 ق (ميان سلطان عبدالمجيد و محمدشاه قاجار که توسط ميرزاتقي خان امير کبير و انور افندي انجام گرفت)، هيأتي چهار جانبه متشکل از نمايندگان ايران، عثماني، روس و انگليس کار اجرايي پيمان را در تهيه نقشه هاي مرزي، نصب نشانه هاي مرزي و رسيدگي به ادعاهاي طرفين دو سوي مرز آغاز کردند.
گفتگوهاي مشيرالدوله با درويش پاشا و نمايندگان روس و انگليس و کار مهندسان در نقشه برداري نقاط و تعيين نوار مرزي از مصب اروندرود (شط العرب) تا پاي کوه آرارات کوچک، از اوايل سال 1265 ق تا ميانه سال 1271 ق به درازا کشيد. کارشکني هاي عثماني در بيرون نرفتن از ناحيه اشغال شده قطور و خواسته هاي دروغين و فزون خواهانه درباره مناطقي چون بيتوش، سردشت، چهريق، قلعه هاي هودر و دريک، دره قطور و آخورک، محال صوماي و برادوست، اشنويه، لاهيجان، بانه و...کار تعيين خطوط مرزي و بررسي اختلاف دو دولت را با گرفتاريهاي فراوان روبرو نمود
درويش پاشا براي اثبات مالکيت عثماني بر مناطق مرزي ايران، با دادن وعده هاي فريبکارانه به ساکنان نواحي مرزي، به ويژه مردمان کرد آذربايجان غربي و کردستان از آنان مي خواست که نوشته اي بدهند و گواهي کنند که: عثماني بر آن نواحي حاکميت دارد و آنها رعيت عثماني هستند.
ميرزاجعفرخان در «رساله تحقيقات سرحديه» گزارشهايي از اين کوششهاي مذبوحانه درويش پاشا و نيز پاسخ هاي غرورآفرين و دندان شکنانه مردمان سردشت، بانه، صوماتي و برادوست، چهريق و... را در دفاع از کيان ايراني خود آورده است.
سواد مضبطه [نامه] اهل سردشت به تاريخ شهر رمضان المبارک سنه 1268 قمري خطاب به فدوي [ميرزا جعفرخان] نوشته اند:
«داعياً پناها، اميدگاها، بعد از تشريف بردن سر کار و جناب مأمورين از قصبه سردشت به سمت سرحدات به تاريخ يوم جمعه چهاردهم شهر رمضان المبارک، ما داعيان به منزل مبارکي جناب جلالت مآب درويش پاشا مأمور دولت عليّه عثمانيه رفتيم. به ما تکليف نمود که ظهر در مسجد جامع جمع شويم. ماها نظر به تأکيداتي که از جانب اولياي دولت عليّه ايران در خصوص احترام جناب مأمورين شده بود، خواهش او را قبول کرده، به مسجد جمع شديم. جناب معظم اليه بعد از انعقاد مجلس به ماها تکليف نمود و خواهش نمود که ماها نوشته ممهور بدهيم که سردشت و توابع آن مال دولت عثماني است. چون ماها سردشت و توابع آن را مال دولت عليّه ايران مي دانيم و تا چشم وا کرده ايم، در يد تصرف دولت ايران ديده ايم، عليهذا به جناب معظم اليه با کمال ادب جواب داديم که: سردشت و توابع آن مال دولت ايران است، ما نمي توانيم که جناب مکرم اليه تحکم بفرمايند چنان نوشته به خلاف علم و شهادت خودمان بدهيم و دين به دنيا بفروشيم. چون به جهت استحضار سرکار عالي لازم بود که حقيقت ماجرا علي ما جري به عنوان شهادت و عرض به خدمت عالي قلمي داريم، عليهذا به تحرير مراتب، زحمت افزا شديم و کيفيت را عرض نموديم و کفي بالله شهيدا. تحريراً في شهر رمضان سنه 1268 ق(7) عريضه خدمت داعيان پناهي اميدگاهي مشيرالدوله مشرف شود.
[نامها و مهر 18 نفر از اهالي سردشت:] عالي جناب ملاغفور مدرس و فاضل سردشت، عالي جناب ملايوسف قاضي سردشت، عالي جناب ملامحمد مدرس، عالي جناب ملا ابراهيم پسر قاضي و مدرس سردشت، عالي جناب ملااحمد مدرس، آقا فتاح داروغه سردشت، رسول آقاي کدخداي سردشت، الداعي فقيه حسن سردشتي، محمد آقاي صاحب ملک و کدخداي کلوي، عمر بک صاحب ملک و کدخداي کلوي، حمزه آقا کدخداي کلوي، کهف الحاج حاجي قادر رئيس اهالي سردشت، آقا حسن تاجر سردشت، اسماعيل آقاي کدخدا و صاحب ملک سردشت، فقه رسول کدخدا و صاحب ملک سردشت، الياس آقا کدخداي سردشت، مولان آقا بزرگ طايفه کلوي، عالي جاه حسن آقا مباشر سردشت و ريش سفيد طايفه کورک، ملا قاسم خليفه سردشت.