...! 🌷شب عملیات والفجر هشت؛ نیروها باید به دل امواج خروشان اروند می‌زدند. شهید مـزرجـی به شهید شوشتری گفـت: «امشـب اگـر عـراقی‌ها مـا را نـزنند؛ تـوی آب کوسه‌ها می‌زنند! اگـر هیچ کدام نزنند؛ ما لای سیم خاردار و تله‌های انفجاری گیر می‌کنیم. با محاسبات مادی، امشب ما نمی‌توانیم از آب رد بشویم. من امشـب فقـط وارد آب می‌شـوم تا امــام که در جماران است، به ایشان خبر دهند که آقا! بچه‌ها به عشق شما زدند به خط. دیگر برای من مهم نیست که آن طرفِ خـط، برسیم یا نرسیم!» و بعـد از آن گفـت: «اونی کـه وظیـفه ماسـت، وارد آب شدن اسـت. از این آب بیـرون اومـدن دیگـر در اختیار و وظیـفه ما نیست؛ اون دیگه با خداست.» بعد گفت: «خـدای آن طرف اروند، خدای این طـرف اروند است. اگـر کسی این طـرف، قلبـش آرام است، آن طـرف می‌ترسد؛ توحیدش مشکل دارد.» 🌹خاطره ای به یاد شهید عزیز مرتضی متین‌فر مزرجی و سردار سرتیپ پاسدار شهید نورعلی شوشتری راوی: رزمنده دلاور حسن رحیم پور ازغدی