الباقر (علیه السلام)- عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ قَالَ: أَتَیْتُ بَابَ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) مَعَ أَصْحَابٍ لَنَا لِنَدْخُلَ عَلَیْهِ فَإِذَا ثَمَانِیَهًُْ نَفَرٍ کَأَنَّهُمْ مِنْ أَبٍ وَ أُمٍّ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ زَرَابِیُّ وَ أَقْبِیَهًٌْ طَاقَ طَاقَ وَ عَمَائِمُ صُفْرٌ دَخَلُوا فَمَا احْتَبَسُوا حَتَّی خَرَجُوا قَالَ لِی یَا أَبَا سَعْدٍ رَأَیْتَهُمْ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ أُولَئِکَ إِخْوَانُکُمْ مِنَ الْجِنِّ أَتَوْنَا یَسْتَفْتُونَنَا فِی حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ کَمَا تَأْتُونَّا وَ تَسْتَفْتُونَنَا فِی حَلَالِکُمْ وَ حَرَامِکُمْ. امام باقر (علیه السلام)- سعد اسکاف گفت: با چند نفر از اصحاب در خانه‌ی امام باقر (علیه السلام) رفتیم که خدمت ایشان برسیم. ناگاه هشت نفر را دیدیم که گویا همه از یک پدر و مادر بودند؛ همگی لباسهای زرابی داشتند، هرکدام یک قبای تنها پوشیده بودند و عمامه‌هایی زرد داشتند. آن‌ها وارد شدند، ولی خیلی زود برگشتند. حضرت به من فرمود: «ای سعد! این‌ها را دیدی»؟ گفتم: «آری فدایت شوم»! فرمود: «این‌ها برادران شما از جنّ بودند. می‌آیند که مسائل حلال و حرام خود را بپرسند، همان‌طورکه شما می‌آیید برای پرسش حلال و حرام». 📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۸۴ بصایرالدرجات، ج۱، ص۹۷/ نورالثقلین 🆔 @kalam_massom