ادامه پست قبلی👇
✍ شیعه معتقد است امیرالمومنین(علیهالسلام) خلیفه و جانشین بلافصل پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) است و این کار در روز غدیر انجام شد و پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) دست امیرالمومنین(علیهالسلام) را گرفتند و او را به عنوان امام المسلیمن و جانشین بعد از خود، معرفی کردند؛
اما اصحاب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بنا به دلایلی از این دستور الهی سر باز زدند و مانع این کار شدند. یعنی با اینکه میدانستند حق امیرالمومنین(علیهالسلام) است، باز مانع این کار شدند.
👈این مطلب در تاریخ اهل سنّت از زبان خود خلفا نیز نقل شده است؛ به طور مثال طبرى در وقايع سال بيست و سوم از هجرت در سيره خلیفه دوم مىنويسد: «ابن عباس» میگوید:
🔹 «در بعضى از سفرهاى عمر بن خطاب، من با او همسفر بودم، به من گفت: ...اى پسر عباس، پدر تو عباس، عموى رسول خداست، و تو پسر عموى پيغمبر هستى، پس چرا قوم شما از دادن خلافت به شما خوددارى كردند؟
گفتم: نمىدانم.
گفت: «اللّهمّ غفرا، يكرهون أن تجتمع فيكم النّبوّة و الخلافة فيكون بجحا بجحا: خداوندا من از تو طلب غفران دارم، قريش ناپسند داشتند كه نبوّت و خلافت در شما(بنىهاشم) جمع شود، تا اينكه وسيلهای برای مفاخرت و مباهات شما گردد». شايد شما مىگویيد: ابوبكر موجب اين كار شد. ولی نه، سوگند به خدا كه او، موثقترين و اطمينانبخشترين راهی که به ذهنش آمد، را اعمال كرد و اگر او حكومت و خلافت را به شما مىداد، با وجود قرب شما، نتيجهاى براى شما نداشت.
👈طبرى این سخنان خلیفه دوم را چند بار تکرار کرده است، ظاهرا در مواقع مختلفی وی به ابن عباس چنین سخنی را گفته است؛ از جمله اینکه در مجلس شعری که برخی دیگر از صحابه نیز بودهاند، ابن عباس نیز وارد میشود و عمر به او همان سخنان را میگوید. در این مجلس «ابن عباس» میگوید:
🔹«من گفتم: اى امير مومنان، اگر اجازه مىدهى، و عصبانی نمیشوی، من سخن بگويم؟
عمر گفت: اى پسر عباس، سخن بگو.
اما جواب اينكه گفتى: قريش ناپسند داشت كه نبوّت و خلافت هر دو از آن ما باشد، آن است كه خداوند در قرآن مجيد گروهى را به اين ناپسندى و ناخوشايندى توصيف مىكند و مىفرماید: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ[محمد/9] (آن دستهاى كه كافر شدهاند، پس مرگ و هلاكت بر آنها باد، و كردارشان گم و نابود) و اين به جهت آن است كه ايشان، ناپسند داشتند آنچه را كه خداوند بر آنها نازل كرده بود، بنابراين همه اعمالشان را خداوند حبط و نابود كرد...».
👈«ابن عبد رّبه قرطبى اندلسى»(متوفاى 328 ه. ق) نیز همین قضیه را در کتاب خود نقل کرده است.
«ابن خلدون» نیز در بحث مبدا دولت شيعه میگويد: «روزى عمر به ابن عباس گفت: قوم شما (قريش) نخواستند كه در شما (بنىهاشم) نبوت و خلافت جمع شود، تا اينكه شما بر آنها سلطه يابيد؛ .....».
جرجى زيدان مىگويد:«آنچه از كلمات عمر و غير او در جاهاى مختلف ظاهر مىشود، آن است كه آنها ديدند كه بنىهاشم به واسطه نبوت، عزت پيدا كرده است؛ چون پيغمبر از بنىهاشم بود، فلهذا نيكو نشمردند كه خلافت هم براى آنها باشد».
btid.org/fa/news/53233
💠اندیشه تشیع:
♨️
@kalamema 👈