در_مسیر_کوفه_و_شام راس تو را به روی نی، هرچه نظاره می‌کنم سیر نمی‌شود دلم، نگه دوباره می‌کنم ز اشک و آه سینه‌ام، میان آب و آتشم چو با توأم، از این میان کجا کناره می‌کنم گمان کنند دشمنان، نیست به کام من زبان ز دور بسکه با سرت، به سر اشاره می‌کنم به دختران خود بگو که گوشواره‌ها چه شد گریه به گوشواره نی، به گوش پاره می‌کنم هم سر تو بر سر نی، هم سر اکبرت زپی گاه نگاه نگاه سوی مه، گه به ستاره می‌کنم رُخت به خون که رنگ زد؟ آینه را که سنگ زد؟ خنده زآه خویشتن به سنگ خاره می‌کند علی_انسانی کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG