* نامه ۳۱* هم سوگند رنج ها، هم نشین اندوه ها، آماج بلاها، به خاک در افتاده خواهش ها و جانشین گذشتگان است. پس از ستایش پروردگار، همانا گذشت عمر و چیرگی روزگار و روی آوردن آخرت، مرا از یاد غیرخودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر کنم و از غیرخودم روی گردان شدم، که نظرم را از دیگران گرفت و از پیروی خواهش ها باز گرداند و حقیقت کار مرا نمایاند و مرا به راهی کشاند که شوخی بر نمی دارد و به حقیقتی رساند که دروغی در آن راه ندارد. و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آن گونه که اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده است و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا گرفته است. پس، کار تو را کار خود شمردم و نامه ای برای تو نوشتم، تا تو را در سختی های زندگی رهنمون باشد، حال من زنده باشم یا نباشم.