💠درآمدی بر سیاست‌زدگی سیاست‌باز همه‌چیز را ابزار می‌بیند. حتی آدم‌ها را و شاید بگوییم بیشتر از هر چیز آدم‌ها را. آدم‌ها هدف نیستند. ارزش آدم‌ها در کاربردی است که دارند و او به راه بردن آدم‌ها نمی‌اندیشد بلکه به پله کردنشان فکر می‌کند و اگر نشد؛ کله کردنشان و سیاست‌باز خود سیاست‌زده است. همان سیاست‌زده‌ای که طعم برخورداری را چشیده است. سیاست‌زده‌ها آنگاه‌که طعم قدرت و ثروت و شهرت و... را تجربه کنند دگردیسی‌شان شروع می‌شود و کم‌کم می‌آموزند که چگونه باید به‌جای فریب خوردن فریب داد. چگونه باید طوری بود و طور دیگری نمود و... و سیاست‌باز شغلش سیاست است نه رسالتش- اگر خوب بنگریم- و هدفش سیاست است نه تکلیفش و اگر «شغلش» را از او بگیری هیچ نمی‌ماند. سیاست‌زدگی یعنی سیاست را زیادی تحویل گرفتن. به بازی‌های سیاسی، شعارهای سیاسی، مانورهای سیاسی، پست‌های سیاسی زیادتر از اندازه واقعی‌شان اهمیت دادن و بیشتر از تأثیر محدودشان امید بستن. سیاست‌زدگی یعنی همه‌چیز را به قدرت منسوب کردن. همه اصلاحات را از بالا خواستن. برای حکومت برد بی‌نهایت قائل شدن. یعنی ندیدن ناکافی بودن سیاست برای هدایت. یعنی ندیدن ارتباط دوطرفه بین سیاست و اقتصاد و فرهنگ و... و فقط تأثیرش را دیدن و از تأثرش غافل ماندن. سیاست‌زدگی یعنی مصلحت‌زدگی. یعنی به دنبال آسان‌ترین راه‌حل بودن دنبال کوتاه‌ترین مسیر بودن. یعنی التزام عملی به «هدف وسیله را توجیه می‌کند». یعنی همواره به دنبال توجیه‌های دم دست بودن. سیاست‌زدگی یعنی نظام را در سیاست و سیاست را در قدرت خلاصه کردن و به آن امید بستن و هر ترفندی را برای به چنگ آوردن یا حفظ آن به کار گرفتن. سیاست‌زدگی یعنی... و سیاست‌زده خطرها را یا در غیر اندازه واقعی‌شان می‌بیند یا در غیر مصداق‌های واقعی‌شان. نگاه سیاست‌زده ناقص است. به همه آنچه که می‌شنود گوش نمی‌کند و به همه آنچه که می‌بیند نمی‌نگرد. خیلی جاها می‌بیند و چشم می‌بندد و خیلی جاها چشم‌بسته می‌بیند. رویدادها، حرف‌ها و حدیث‌ها، موضع‌گیری‌ها، ... برای او ابزارند نه عبرت. آن چیزی نیستند که واقعاً هستند آن چیزی هستند که او می‌پندارد یا دوست دارد بپندارد که هستند. و آنجا که سیاست‌بازی و سیاست‌زدگی رواج داشته باشد بردوباخت هم عجیب معنا پیدا می‌کند و کار بدان‌جا می‌رسد که «بردوباخت» اصل می‌شود و معیار و انگیزه می‌شود برای هر کار. و لاجرم عرصه بر دیگر انگیزه‌ها تنگ می‌شود و راه بر آنان که به عشقی دیگر به میدان آمده‌اند پر سنگ. تنها مسیر هموار سیاست می‌شود و سیاست‌بازی. فرهنگ، اعتقاد، باور، درد، دلسوزی، عشق، ایمان، همه و همه در سایه قرار می‌گیرد. طفیلی می‌شود. وسیله، ابزار، حربه، بهانه می‌شود و آنچه می‌ماند سلایق و علایق و ذوائق سیاست‌بازان و سیاست‌زدگان است که میاندار میدان‌اند. سیاست‌زدگی که اوج بگیرد دیگر هم‌پالکی‌هایش را هم دور خودش جمع می‌کند و سیاست قهوه‌خانه‌ای می‌شود که پاتوق عمل‌زدگی و شعارزدگی و شتاب‌زدگی و جوزدگی و... است و نه محرابی که عرصه مسئولیت و جهاد و اصلاح و نظام‌سازی. در سیاست‌زدگی توفندگی هست و تأمل نیست. برش هست و بینش نیست. فریاد هست و بنیاد نیست. هیاهو هست و جستجو نیست. جنبش هست و پویش نیست. عبارت هست و عبرت نیست. دیانت عین سیاست هست و سیاست عین دیانت نیست. ✍وحید جلیلی 📚نیستان، سال دوم، شماره۲۳، مرداد۷۶ 🔷 کانال کانون غرب شناسی و اندیشه اسلامی @kanooneQarbshenasiAndisheIslami