⚡️پژوهش های علوم انسانی به اینجا و اکنون تعلق دارند و بیشتر می توانند وضعیت علم در کشور را نشان دهند ✔️رضا داوری اردکانی🔻 🔹علوم اجتماعی دیرتر از علوم پزشکی و مهندسی و فیزیک و زیست‌شناسی و شیمی به کشور ما آمد. چرا؟ زیرا هر علمی جایی و مقامی و زمانی دارد. علم جدید برای جامعه جدید است و این جامعه با علم و فرهنگ خاص قوام یافته است و می‌یابد. ما که جامعه به معنی جدید نداشتیم و با نظم تجدد زندگی نمی‌کردیم، پس علم را برای چه می‌خواستیم و چرا و چگونه آموختیم؟ 🔹فیزیک و حتی قواعد مهندسی را در همه‌جا به همه کسانی که هوش بالاتر از متوسط داشته باشند، می‌توان آموخت؛ ولی آموختن فلسفه و علوم انسانی حتی به صاحبان هوش قوی بسیار دشوار است. علوم انسانی و اجتماعی در قیاس با ریاضی و فیزیک کمتر انتزاعی‌اند و چون با جهان متجدد تناسب و سنخیت دارند، در جایی که تجدد قوام نیافته باشد، وجودشان وجهی ندارد و اگر باشند، بیشتر انتزاعی و آموزشی‌اند. در مهندسی و بیومکانیک و فیزیک می‌توان برای بشریت پژوهش کرد و مقاله نوشت و افزایش مقالات را نشانه پیشرفت علم دانست، اما پژوهش‌های علوم انسانی عمدتاً به اینجا و اکنون تعلق دارد و کار کردش بیشتر می‌تواند نشانه وضع علم در کشور باشد. 🔹به نظر من هر حکمی که بخواهیم در باب علم کشور بکنیم، ناگزیر باید به وضع علوم اجتماعی توجه کنیم، به‌خصوص که تحقیق در باب علم و مقام آن نیز کار فلسفه و علوم اجتماعی است. در این علوم، مقاله‌نویسی از جهات گوناگون دشوار است؛ زیرا اولاً همه پرسش‌هایش را از بیرون نمی‌توان گرفت، ثانیاً برای نوشتن مطالب این علوم هم نویسنده باید با زبانی که به آن می‌نویسد، انس داشته باشد، چیزی که در فیزیک و مهندسی ضرورت ندارد؛ و بالاخره ثالثاً پژوهش در این علوم بدون ملاحظه سیاست نمی‌تواند انجام شود با توجه به این نکات، وضع علم کشور و سیاست علم را با نظر در علوم اجتماعی می‌توان شناخت؛ ولی سیاست علم کشور تا کنون چندان توجه و علاقه‌ای به علوم انسانی و اجتماعی نداشته و در باب علم به طور کلی حکم می‌کرده و تفاوتی میان علوم قائل نبوده و البته نمی‌پذیرفته است که علوم اجتماعی مظهر وضع علم زمان باشند. 🔹در کشور ما از حدود صد و پنجاه سال پیش بعضی کتاب‌ها در فلسفه جدید «کتاب تقریر دکارت» و «اقتصاد سیاسی» اثر سیسموندی ترجمه رضا ریشار و… ترجمه شد، ولی کسی آن‌ها را نخواند؛ زیرا مطالبش قابل فهم نبود و هیچ‌گونه مناسبت و سنخیت با معلومات و عادات فکری و نظام زندگی ما نداشت. اما کم‌کم که عادات و آداب اروپایی به کشور ما آمد و سازمان‌های اداری و قضایی و مدرسه و بانک و دانشگاه و… از روی مدل اروپایی تأسیس شد، روابط به صورتی درآمد که به علوم اجتماعی هم اندکی نیاز پیدا شد. مع‌هذا تألیف و انتشار اولین کتاب جامعه‌شناسی (علم‌الاجتماع) تا اواخر دهه ۲۰ قرن حاضر (قرن چهاردهم هجری) به تأخیر افتاد. این اولین کتاب را که «علم‌الاجتماع» نام داشت، دکتر یحیی مهدوی نوشت. دکتر صدیقی هم جزوه کوچکی در «کلیات جامعه‌شناسی» فراهم آورده بود که هرگز آن را چاپ نکرد. هر دو دفتر متضمن گزارش مختصری از جامعه‌شناسی حوزه دورکیم بود. 🔹جامعه‌شناسی هم مثل روان‌شناسی در رشته فلسفه دانشکده ادبیات تدریس می‌شد. حتی اقتصاد هم که چندین درس داشت، رشته مستقل نبود و در سال سوم دانشکده، حقوق از سیاست و حقوق جدا می‌شد؛ یعنی دانشجویان دانشکده حقوق در دو سال اول دانشکده، درسهای مشترک داشتند و در سال سوم دانشجویان اقتصاد و حقوق و سیاست از هم جدا می‌شدند. در اقتصاد و سیاست هم کتاب بسیار کم بود. از آغاز دهه ۴۰ جنبشی در ترجمه و تألیف و آموزش و پژوهش علوم انسانی به وجود آمد که مخصوصاً کوششی برای آزادشدن از ادبیات حزب توده بود. https://cgie.org.ir/fa/news/221319 @KanooneQarbshenasiAndisheIslami