💠
چرا علی علیهالسلام قیام نکرد
علی علیهالسلام بر سر دو راهی قرار داشت که پیمودن هر دو برایش سخت و دشوار بود:
۱. در برابر خلافت ابوبکر، انقلاب مسلحانه اعلان نماید؛
۲. خار در چشم و استخوان در گلو، صبر پیشه کند.
حاکمان آن زمانه کسانی نبودند که با کوچکترین مخالفت، از قدرت خویش دست کشند. دانستیم که ایشان به خلافت بسیار دلبسته بودند. این بدان معنا بود که به دفاع از قدرتِ تازۀ خویش میپرداختند.
در این حال، کاملاً معقول بود که سعدبنعباده از فرصت استفاده کند تا در راه هوسهای سیاسی خود، جنگی تازه به راه اندازد. میدانیم که وقتی از وی بیعت خواستند، حزب پیروز را تهدید به حرکت انقلابی نمود و گفت: «نه، به خدا سوگند! با شما بیعت نخواهم کرد تا همۀ تیرهایم را به سوی شما بیفکنم...»؛ اما به گمان قوی، او از پرداختن به این انقلاب هراس داشت و جرئت نمیکرد که نخستین کسی باشد که در برابر دستگاه حاکم شمشیر از نیام برکشد… پس اگر بانگی نیرومند را میشنید که آشکارا ندای انقلاب برمیآورد، این قابلیت را داشت که هیجان و حمیّتش برانگیخته شود و شورش را از سر گیرد.
افزونبراین، نباید امویان و تشکّل سیاسی آنها برای دستیابی به قدرت و مقام را فراموش کنیم. همچنین نباید از یاد ببریم که آنان در واپسین سالهای جاهلیت، در مکه دارای نفوذ بسیاری بودند…. پس امویان آمادۀ شورش و کودتا بودند و آنگاه که به علی علیهالسلام پیشنهاد کردند فرماندهی مخالفان را به عهده بگیرد، او آشکارا این را دریافت، اما میدانست امویان کسانی نیستند که بتوان به حمایتشان اعتماد نمود؛ بلکه تنها میخواهند از این راه به اهداف خویش دست یابند. پس درخواست آنها را نپذیرفت.
بدینسان، انقلاب علوی در آن زمان بهمعنای راه انداختن جنگی خونبار بود که نبردهای خونین پیاپی با اهدافی متفاوت را در پی داشت و زمینۀ اوضاعی را فراهم میآورد که ابتدا فتنهگران و سپس منافقان از آن سوءاستفاده میکردند.
بنابراین، شرایط آن بلای پیشآمده بهگونهای بود که به علی اجازه نمیداد به تنهایی در برابر قدرت حاکم ندای انقلاب برآورد؛ بلکه اگر او چنین میکرد، انقلابهای متعددی شکل میگرفت و جبهههای گوناگون با اهداف مختلف در برابر هم به نبرد برمیخاستند و بدینسان، کیان اسلامی در آن لحظۀ دشوار برچیده میشد.
📚
فدک در تاریخ، گزیدهای از ص١١١تا١١۴
🆔
@shahidsadr