بدجورداردمیشود .. دلتنگےراکہ‌بگذارۍکنار ؛ این‌روزها .. دلم‌یک‌گوشہ‌ازحرم‌رآمیخواهد (؛ براۍهاۍ‌هاۍگریستن ! براۍدیوارۍکہ‌سرروۍ‌آن‌بگذارۍ .. ودادبزنے .. آن‌قدرکہ‌سینه‌ات‌بہ‌خِس‌خِس‌بیفتد نَفَس‌کم‌بیاوری‌و آبِ‌گلویت‌خشک‌شود ! آن‌وقت ؛ خیال‌کنی‌کہ‌منظور‌ِنظر‌شدۍ .. راه‌گلویت‌باز‌شده‌از‌بغض .. میتوانی‌زیر‌ِسقف‌ِحرم‌وآسمانِ‌دیارشان نفس‌بکشے(: بدجورداردمیشود ؛ بخداکہ‌تاریخ .. این‌روزها‌را‌بہ‌خود‌ندیده‌است ! 🖤' ..