✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت347
گذر از طوفان✨
سوار ماشین شدیم فروغی ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد، دوباره قیمت مانتو یادم افتاد
هنوز قسط های وام رو ندادم هزینه خرید امروز هم بهش اضافه شد
چرا حواسم نبود اول قیمت هارو بپرسم چقد گیج بازی در آوردم
فروغی هم انگار از شرایط من خبر نداره کلی با این خرید به بدهیم اضافه شد
باید ازش بپرس هزینه لباس ها چقده برای جمع کردن پولش برنامه ریزی کنم
زبونم رو روی لبم کشیدم بدون اینکه بهش نگاه کنم فامیلش رو صدا زدم
یه لحظه سرش رو سمتم چرخوند دوباره نگاهش سمت جلوی ماشین برگشت
_بله؟
_ببخشید هزینه خرید امروز چقد شد؟
دستش رو روی دنده ماشین گذاشت و دنده رو عوض کرد از سوالم جا خورد
_چرا میخواید بدونید؟
کمی سمتش چرخیدم کاغذقیمت مانتو رو بالا آوردم
_آخه قیمت مانتو شده نهصدهزار تومن میخوام برای پس دادنش جمع کلش رو بدونم
نگاه چپ چپی همراه با تعجب بهم انداخت
_قیمت مانتو رو چرا باخودت آوردی؟ بعدشم مگه قرار من پول این خرید ها رو پس بگیرم؟
_بله نمیشه که پس نگیرید
_میشه ،راستی حواستون باشه اگر یه وقتی جایی بودیم نگید آقای فروغی یا شما
گلوم رو صاف کردم
_متوجه منظورتون نمیشم
_وقتی جایی مثل امروز بودیم پیش یه غریبه نباید بگید آقای فروغی چون اونا که نمیدونن بین ما چیزی نیست ولی طوری رفتار کنید کسی فکر بدی راجبمون نکنه
چرا انقد پیچیده حرف میزنه
با توقف ماشین نگاهم سمت ساختمانی رفت که فروغی نیم نگاهی به تابلوی نصب شده بالای درش انداخت
در ماشین رو باز کرد کتش رو از روی پشت صندلی برداشت و پوشیددر عقب رو باز کرد کیفش رو از روی صندلی عقب ماشین برداشت
_چرا پیاده نمیشید
باحرفش دستگیره در رو پایین کشیدم و پیاده شدم
در ماشین رو قفل کرد وسمتم اومد
_اینجا اگر سوالی چیزی پرسیدن فوری جواب نده خودم جواب میدم اگر لازم بود جواب بدی خودم بهت میگم
حواست باشه حاجی وقتی صیغه رو خوند بعدش میگی قبلت برای مدت محرمیت هم چهار ماه گفته شده
سرم رو تکون دادم ناخواسته زیر لب گفتم
_چقدم وارده
با چشم های گرد شده بهم خیریه شد
_به چی واردم؟
لبم رو به دندون گرفتم و سرم رو پایین انداختم
چرا حواسم نبود فکرم رو با صدای بلند گفتم
"
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫