✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸
#پارت845
گذر از طوفان✨
از کنجکاویم دوباره خنده ش گرفت چند لحظه ای سکوت کرد و گفت
_بخاطر کارهای شرکت بابا و داداش بهش حرف زدن که قرار بود بیشتر وقت بزاره ،فکر کرده من حرفی زدم و دلخورم
_خب اگر علاقه به کارهای مهندسی نداره چرا مجبورش میکنن کنارتون باشه
_علاقه که داره ولی فعلا در گیر کارهای خونه و مراسم عروسیشونه منم برای همین نمیخوام ذهنش درگیر شرکت باشه
_آها
نزدیک های خونه به پالتوش اشاره کرد
_برگه اول آزمایش بردار
_چرا؟
_فردا بری آزمایش بدی
_نمیرم ،اگر خوب نشدم نسخه داروهای قبلی رو میخرم میخورم
_نورا
_بله؟
_مگه نگفتی میخوای با خانم خجسته بری منم که نمیام چرا لج میکنی
با اومدن فروغی که مشکلی ندارم لطف داره انقد حواسش بهم هست ولی پریسا هم گناه داره بگم تنهابره
_نورا خانم برگه رو بردار
_پنجشنبه میرم
_پنجشنبه باید بری پیش دکتر فردا برو که زودتر جواب آماده بشه
باید پیش دکتر گفتنش یعنی خودم تنها باید برم نه میشه به عمو بگم بیاد باهام نه دایی اگر دکتر یا منشی حرفی از فروغی بزنن دردسر میشه ،پریسا هم نمیشه بگم باهام بیاد مگه تنها برم
_آزمایشگاه نزدیک مطب پنجشنبه صبح میرم آزمایش میدم تا ظهراگر جواب آماده کنن میرم پیش دکتر اگرم گفت نمیشه هفته بعد میرم
_خانم خجسته از صبح تا عصر میتونه همراهت باشه
_خودم میرم
یهوی چشم هاش گرد شد
_خودت میری؟تا نیم ساعت پیش میخواستی منو خفه کنی بدون خانم خجسته نمیری الان چی شد
الان باید بشینم توضیح دادن چرا تنها میرم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫