سرگردونم، بین حرم امام حسین و حضرت ابوالفضل‌. توی یه بهت سنگین. صورت ایلیا رو خیس میکنم که گرما زده نشه. میگه آب آب و من میرم توی واقعه‌ای که اینجا اتفاق افتاده. یادم میاد که روزی تو این سرزمین کودکی شش ماه همچون ماهی از آب بیرون افتاده لبهاش رو تکون میداد و آبی نبود. یادم میاد مادری توی این سرزمین شش ماهه‌اش رفت روی نیزه... یادم میاد اینجا کرب و بلاست و از در و دیوارش بغض میباره. اینجا سرزمین ماتم و عشقه. انگار مثل پروانه میسوزی از این عشق. و بعد اونقدر معتادش میشی که وقتی برگشتی از غم دوری آروم و قرار نداری. نمیدونم ان شالله کربلایی بشی دعاست یا نفرین.هم قرار میده بهت هم بی‌قراری. وقتی کربلایی میشی پر از شوقی و وقتی دوری ازش پر از غم. عشق دقیقا همینه دیگه... دعا میکنم برات ان شالله عاشق بشی، عاشق حسین بن علی.... دعاگوتون هستم از نزدیکترین مکان به قبه اما حسین🥺 🤲 💔 کربلا کعـــ🕋ـــبه دلهاست 💔 @karbobala_ir