#قصه_کودکانه
🌸دوست خوب امام
مدینه گرمای روزهای قبل را نداشت.
نسیم ملایمی میوزید و هوای این شهر را لذت بخش کرده بود.
آن روز پیامبر خدا(ص) با جمعی از یاران خود در حال عبور از کوچه های مدینه بود. همه جا بچه ها بازی میکردند و شاد بودند. پیامبر (ص) دوست مهربان بچه ها بود به آنها عشق می ورزید و احترام میکرد ، او برای خوشحال کردن کودکاندست به هر کاری میزد.
پیامبر (ص) هنگام عبور در یکی از کوچه ها قدمهایش را آهسته آهسته برداشت کمی جلوتر ایستاد و با دقت به بازی
بچه ها نگاه کرد و خندید.
همراهان آن حضرت فکر میکردند او امام حسن و امام حسین علیهم السلام را بین بچه ها دیده است،در صورتی که آن
دو نفر در جمع کودکان نبودند.
پیامبر (ص) آرام آرام به میان بچه ها رفت و در حالی که تبستم زیبایی بر لب داشت کنار یکی از آنها نشست و بر سر و صورتش دست نوازش کشید و پیشانی او را بوسید. همراهان پیامبر (ص) که خیلی تعجب کرده بودندپرسیدند:
یا رسول الله (ص) این کودکی که شما به او خیلی محبتکردید، فرزند چه کسی است؟
پیامبر (ص) فرمود او یکی از دوستان خوب حسین مناست و همیشه با فرزندم بازی میکند.
آن حضرت چند قدم برداشت و بار دیگر فرمود:
روزی این بچه را دیدم که خاک زیر پای حسین مرا بر میداشت و به صورتش میکشید. همان موقع جبرئیل خبر داد او دوست خوب و مهربان حسین(ع) و یار وفادار فرزندم در صحرای کربلا خواهد بود
https://eitaa.com/kardaste