برداشتی متفاوت از فیلم «» ⚡️این روایت از روایت و است.انقلابی گری در تقابل با عموم مدیران و مسوولین که به همه تهمت میزند و همه را منفی و سد راه میداند جز یک فئه قلیله. خیلی هم قلیله. فیلم در واقع روایت یک احمدی نژاد است در نیروی هوایی ارتش. ⚡️روایتی که مثلا میخواهد کلیشه های ذهن انقلابی ها را خراب کنند. تا خودش را ثابت کند. یعنی یک انقلابی درگیر و در حال مبارزه، حق دارد هر غلطی میخواهد بکند و همه نمادهای ذهن مذهبیتان را به سخره بگیرد از تیغ زدن ریش و قهر و رفتن به انگلستان بگیر تا تمسخر چهره های ریشوی حزب اللهی و اسکل نشان دادن همه آخوندها همه، و از همه مهمتر اینکه با قلدری تمام، مجلس را هو کردن و دولت را هو کردن و قوه قضاییه را هو کردن که چی، چون گردنم کلفت است و خامنه ای و هاشمی پشت سرم هستند و از امام دستور میگیرم نه هیچ کس دیگر، رابین هود وار انقلابی گری میکنم. ⚡️شباهت روایت منصور با قصه آژانس شیشه ای هم یک شباهت ظاهری است. همان وجود جماعت حداقلی مقابل همه که سربزنگاه قدرت اصلی و شخص رهبری نجاتشان میدهد. اما آژانس شیشه ای اگر با یک نگاه تنزیهی غلیظ دارند دل سوخته و بی ادعایی را روایت میکنند، اما مهم آن است که سخن مناسب دوران خود را میگوید و خوراک لازم زمانه خود را به مخاطب میدهد. آژانس از این جهت یک محصول راهبردی بود. پیامش پاره کردن خواب غفلت و بی خیالی دهه هفتاد و دوران پسا سازندگی و خواص دنیا گرا بود. آژانس شیشه ای کجا و منصور کجا. آن دوره ای که آفتش سرخوشی و غفلت عده ای بود کجا و این دورانی که آفتش ناامیدی از همه کس و همه چیز است کجا. پیام این دوران باید از بین بردن ناامیدی های وارداتی باشد.که نبود. ⚡️وقتی یک مدیر وسط یک نظام پر از ناامیدی و سیاهی قرار میگیرد و با زور و قلدری یک تنه حرفش را پیش میبرد و البته خود نیز داغان میشود، این چه تاثیری بر ذهن و فاهمه مخاطب باقی میگذارد جز تشدید شعار «نمیشود» و «نمیتوانیم». ⚡️ اساسا این سنخ انقلابی گری استبدادی، همان بهشت بردن اجباری است که به تصویر کشیده شده. روایت سوپرمنهای تخیلی است که برای هالیوود خوب است و هدفش ایجاد هیجانهای تخیلی و دور از واقعیت است تا آرامشی از جنس قعود و سرگرمی ایجاد کند و جگر مخاطب هم خنک شود. هالیوود هنر نشاندن مردم است و سرگرم کردنشان نه هنر ایجاد عزم و قیام و حرکت. ⚡️این روایت از منصور معلوم است که هیچ نسبتی با سردار شهید قدس ندارد که با همه افراد نظام همراه و رفیق بود و میدانست همه کسانی که مردم انتخاب میکنند محترمند و همه افراد نظام با همه قوت و ضعفهایشان ارزشمندند. و با همینها باید کار را پیش برد. حق دارد مخاطب در نهایت بگوید فلانی الگوی من نیست. این همان حضور سینمایی آرمانجویی فانتزی « ده ونک» است. و خدا رحمت کند شهید ستاری عزیز و مظلوم را که اینگونه ناقص و منحرف روایت شد. چقدر بد بود فیلم منصور.