تاغدیر این واقعه 👇 در روز ۲۰ذی الحجه اتفاق افتاده! عصرِ بیستم‌ ذی الحجه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم همراه اصحاب خودشون و عده‌ای از منافقین [که حارث فهری در بینشان بود ] نشسته بودند پیامبر از فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمودند؛ ایشان خطاب به علی علیه السلام فرمودند : در تو شباهتی به عیسی بن مریم وجود دارد . اگر این گونه نبود که گروههایی از امت درباره تو کلامی بگویند که مسیحیان برای عیسی گفتند . درباره تو کلامی میگفتم که از کنار هر گروه از مردم که عبور میکردی خاکِ پای تو را برداشته و به آن تبرک میجستند . 👇 منافقین با شنیدن این کلام برآشفتن و هرکدام کلامی توهین آمیز گفتند که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم جوابشون رو داد👌 👈در این میان حارث فهری برخاست و با زبان تند و جسورانه به پیامبر عظیم الشأن گفت :وقتی قرار شد تو رسول الله باشی و علی جانشینت و دخترت فاطمه سیده زنان عالم و حسن و حسین [صلوات الله علیهم اجمعین] سید جوانان اهل بهشت باشند پس برای قریش چیزی باقی نگذاشته ای ! پیامبر فرمودن : این مقامات را من تعیین نکرده‌ام بلکه دستور خداوند است . 👇 👈حارث دوباره گفت : ای محمد ! ما را دعوت کردی که لااله الا الله را قبول کنیم و ما پذیرفتیم 👈سپس از ما خواستی که پیامریت را پذیرا باشیم و پذیرفتیم در حالی که قلبمان رضایت نمیداد !!! بعد دستور نماز .روزه .حج . خمس و زکات آوردی و ما انجام دادیم . به همه یِ اینها اکتفا نکردی تا اینکه امروز پسر عمویت را منصوب نمودی و گفتی : من کنت مولاه فهذا علی مولاه ؟آیا واقعا همه اینها از طرف خدا بود ؟؟ پیامبر فرمودن : همه یِ اینها از طرف خدا به من وحی میشود حارث دوباره گفت : تو را به خدایی که جز او خدایی نیست آیا حتما از طرف خداست و از نزد خودت نیست ؟! حضرت فرمود : به خدایی که جز او خدایی نیست همه اینها از طرف خداست نه از پیش خودم و این را سه مرتبه تکرار فرمودن. 👇 حارث دوباره سخنان کفرآمیز را تکرار کرد در این حال پیامبر صلوات الله علیه فرمودند : ای حارث ! از خدا بترس و از آنچه درباره دشمنی علی بن ابیطالب بر زبان آوردی توبه کن حارث سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : خدایا ! اگر محمد آنچه میگوید صادق و راستگو ست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی نازل کن که انتقامی در اولین ما و نشانه‌ای بر آیندگان باشد و اگر آنچه محمد میگوید دروغ است عذابی بر او نازل کن !! 👈طبق آیه ۳۴ سوره ی انفال با حضور پیامبر صلوات الله علیه عذاب نازل نمیشود ؛ لذا حضرت فرمودن : ای حارث یا توبه کن و یا از پیش ما برو ! حارث گفت : ای محمد . راه دیگر این است که برای قریش هم نصیبی در این امر قرار دهی ! 👈حضرت فرمودن : این مسئله در اختیار من نیست بلکه مربوط به خداوند تبارک و تعالی است 👇 حارث گفت : اگر اینگونه است اعلام میکنم که قلبم توبه را نمیپذیرد ولی از حضور تو میروم . سپس برخاست و به سمت شترش رفت و سوار شده حرکت کرد در اینجا اتفاقی افتاد که برای مسلمانان خاطره اصحاب فیل و ابرهه زنده شد 👇 پرنده ای در آسمان ظاهر شد که سنگریزه ای در منقار داشت آن سنگریزه را بر سر حارث رها کرد !! آن سنگ در سر حارث فرو رفت و طول بدن او را درنوردید و از انتهای بدنش خارج شد . سپس ابر سیاهی پدیدار شد و رعد و برقی زد و صاعقه آن به بدن او اصابت کرد و او را سوزاند! 👈در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیاتی از سوره معارج را آورد؛ سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج ؛طلب کرد درخواست کننده‌ای عذاب واقع را برای کافران که قدرت دفع آن را ندارند و این از طرف خداوند بود . پی نوشت ؛ تفاسیر آیات ابتدای سوره ی معارج تذكره الخواص ص ۱۹ ابن جوزى حنفى و تفسیر المنارج ج ۶ ص ۴۶۴ الغدیر علامه امینی به نقل از تعدادی مفسران اهل تسنن 👈۱۴روز تا غدیر ؛ @mastore