یکى از شیعیان، به نام حسین، نوه( ابو حمزه ثمالى )، نقل کرده است که: «در اواخر دوره بنى امیه به قصد زیارت حسین بن على، بیرون آمدم ولى مخفیانه حرکت مى کردم تا اهل شام، نفهمند، تا اینکه شب فرا رسید و مردم به خواب رفتند. شب، از نیمه گذشته بود که غسل زیارت کردم و به سوى قبر سیدالشهدا عزیمت کردم. نزدیکیهاى قبر که رسیدم، با مردى رو به رو شدم، زیبا روى و خوشبو و سفید چهره، که به من گفت: برگرد، الان نمى توانى زیارت کنى. برگشتم. اواخر شب باز رفتم، باز هم آن مرد را دیدم که گفت: دسترسى پیدا نمى کنى. گفتم: چرا نتوانتم به زیارت فرزند پیامبر و سالار جوانان بهشت برسم؟ من پیاده از کوفه در این شب جمعه به اینجا آمده ام. مى ترسم که صبح شود و هوا روشن گردد و نیروهاى مسلح بنى امیه مرا بکشند. گفت: برگرد، فعلا نمى شود ... چون حضرت موسى و فرشتگان، هم اکنون به زیارت مشغولند.برگشتم و صبر کردم تا اینکه سحرشد.غسل کردم و نزدیک قبر رفتم و آن مرقد را زیارت نمودم و نماز صبح را در آنجا خواندم و از ترس شامیان، به سرعت از آنجا برگشتم ».(5) آیا کسى که در چنین وضعیت مخفیانه، به زیارت قبر مولایش حسین برود و همراه با دلهره و هراس از نگهبانانى که مأمور کنترل و ممانعت از زئران تربت کربلا هستند، زیارت کند، مستحق ثوابى بیشتر نیست؟! (معاویه بن وهب) مى گوید وارد منزل حضرت صادق(علیه السلام) شدم. در نمازخانه منزلش، به نماز ایستاده بود، صبر کردم تا نمازش تمام شد. دیدم پس از نماز، دست به دعا برداشت و براى زائران قبر حسین بن على دعا کرد، آنان که با انفاق مال و تلاش بدنى به زیارت مى روند، براى پیوند با ائمه و شاد کردن رسول خدا و پاسخگویى به فرمان امامان و خشمگین ساختن دشمنان و راضى کردن خداوند. و چنین دعا کرد:
خدایا، از آنان راضى باش، و خود و خانواده شان را، شب و روز، نگهدار، و همراهی شان کن و از شر هر جبار سرکشى و ستمگر، و از گزند شیاطین نهان و آشکار در امانشان بدار و نیازهایشان را برآور ... خدایا به آنان، بخاطر اینکه از وطن، دور ماندند و ما را بر فرزندان و بستگان خود برگزیدند، بهترین پاداشها را عطا کن. خدایا! دشمنان ما، این زائران را به خاطر سفر، ملامت کردند ولى این سرزنشها، هرگز پیروان ما را از این زیارت، مانع نگشت. آمدند تا با مخالفان ما مخالفت کرده باشند! خدایا! آن چهره ها را که آفتاب در این راه تغییر داد، رحمت کن، آن صورتهائى را که بر تربت حسین، قرار گرفت، مورد لطف قرار بده، آن چشمهایى را که در راه ما اشک ریخت، آن دلهایى که براى ما و تشنگى ما سوخت، آن ناله هایى که براى ما سر داده شد، رحمت کن. خدایا! من آن بدنها و جانها را تا قیامت، تا هنگام ورود به کوثر در آن روز تشنگى بزرگ، به تو امانت مى سپارم... . امام، همچنان دعا مى خواند و سجده مى کرد. پس از فراغت از نماز، گفتم: این دعاهایى را که از شما شنیدم، اگر در حق کسى بود که خدا را نمى شناخت، مى پنداشتم که هرگز به آتش دوزخ نخواهد سوخت به خدا قسم، (با این دعاهاى شما؟ آرزو کردم که اى کاش به حج نرفته بودم و حسین را زیارت مى کردم. امام فرمود: تو به او بسیار نزدیکى. پس چه چیز مانع از آن مى شود که به زیارتش بروى؟ اى معاویه بن وهب! مبادا که این کار را ترک کنى؟ گفتم: نمى پنداشتم که کار، به این ارزش و عظمت مى رسد.(6)
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••••