یه آقایی 30 سال کار کرد، یه زمین خیلی بزرگ خرید. و بعد، 30 سال دیگه تجارت کرد، یک کاخ خیلی مجللی رو اون زمین ساخت. روزی که می خواست نقل مکان کنه به اون کاخ، شهربانی اومد گفت آقا شما نمیتونی وارد کاخ بشی...
بشنوید این حکایت را:
در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
جوهر خود را نبینی فربهی
گر میان مُشک تن را جا شود
روز مردن گَند او پیدا شود
مُشک را بر تن مزن، بر دل بمال
مُشک چهبْوَد نام پاک ذوالجلال
آن منافق مُشک بر تن مینهد
روح را در قعر گُلخَن مینهد
بر زبان نام حق و، در جان او
گَندها از فکر بی ایمان او
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈