💠🍂🌱💠🍂🌱💠
استاد بزرگوار ما علامۀ طباطبائی«رضواناللهتعالیعلیه» میگفتند
یک روز در بازار نجف به استادم مرحوم آقای قاضی برخورد کردم و چیز عجیبی از ایشان دیدم.
من پشت سر بودم و ایشان مرا نمیدید. رفت کاهو بخرد و آنگاه کاهوهای بد را جدا میکرد و کاهوهای خوب را برای صاحب مغازه میگذاشت. بالاخره کاهوهای بد را کشید و در ظرفی گذاشت. وقتی رفت من جلو رفتم و سلام کردم. به ایشان گفتم همه کاهوهای خوب را جدا میکنند و شما برعکس کردید. فرمود راستش این آدم فقیری است و اگر این کاهوهای بد بماند، کسی از او نمیخرد. ما روی کاهوها را میگیریم و زیر کاهو خوب میشود، لذا دلم نیامد ضرر کند و کاهوهایش از بین برود. برای همین کاهوهای بد را جدا کردم.
🔹️🔹️🔸️🔹️🔹️
در قم عالم بزرگواری بود و خیلی حق به حوزه داشت. کسی گفت:
رد میشدم و دیدم آقا میخواهد گوشت بخرد. قصّاب، مرید آقا بود و کارد را در ران گوشت زد و میخواست گوشت خوب به او بدهد. ایشان گفتند:
این حقّ من نیست. تو حق نداری، تو مقسّم هستی و باید خوب و بد را به همه بدهی، من هم نمیتوانم گوشتی که صددرصد خوب است را بگیرم. اینکه چربیها و چیزهای دیگر را به دیگران بدهی و گوشت لحم را به من بدهی، حرام و غصب است. بالاخره واداشت که قصّاب گوشت متعارف به او بدهد
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••••┈•