روزی پادشاهی برای گردش به دشت و صحرا رفت. باغبان پیر و سال خورده ای را دید که مشغول کاشتن نهال درختی بود. پادشاه گفت :" ای پیرمرد، در زمان پیری و سالخوردگی، کارهای دورهی جوانی را انجام میدهی؟ زمان آن رسیده که علاقه و اشتیاق به کارهای مادّی را رها کنی و کارهای خوب و شایسته ای را انجام دهی تا به بهشت بروی ،تو در این سن و سال نباید درفکر آرزوهای مادّی باشی. تو تا بزرگ شدن درخت و محصول دادن آن، زنده نمیمانی و نمیتوانی از آن بهرهمند شوی. "
باغبان پیر و بی کینه گفت: "انسانهای قبل از ما زحمت کشیدند و ما از دست رنج آنها استفاده کردیم، پس اکنون ما میکاریم تا آیندگان از آنها، بهره ببرند."
بکاشتند و بخوردیم و کاشتیم و خورند.
@kashkool114