دادستان جدید می خواست میخ را محکم بکوبد. بروجردی کار داشت باهاش. پشت در دادستانی معطلش کرده بود. گفتم: یه روایتی هست می گه اِذَالْتَبَسَت عَلَیْکُم الْفِتَن فَعَلَیْکُم بِالْقُرْآن. گفت: عجب چیز خوبی گفتی. بارک الله! قرآن را باز کرد و خواند. من راه رفتم، او خواند. بد و بی راه گفتم، اوخواند. گفتم: بلند شو بریم. او خواند. گفتم: سه ساعته فرماندهی عملیات کردستان رو پشت درمعطل کرده. گفت: جوش نخور یه روایتی هست. . . شروع کرد همان روایت را برای خودم گفتن. گفت: بشین قرآن بخون. گفتم: فکر می کنه کیه ؟ گفت: قرآن بخون. عصبانی شده بودم. گفتم: این یارو خیلی عوضیه. باید کتکش زد. بایدیه بلایی سرش آورد. گفت: باب جون، بیا بشین، قرآن بخون ! دوباره دیدمش. گفت: آق جون دستت درد نکنه. هر وقت ناراحت بودم، می رفتم سراغ سیگار. با اون روایت ترکش کردم. یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 49 💠💠 خصوصا پدرومادر شهدا کانال 👇👇👇👇 @kashkooleayevahadis 🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿 👇👇👇 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa 👆👆👆👆👆 😍😂😁☺️😊😊☺️😂😁😍 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy 👆👆👆👆 💐🌸💐🌸💐 📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342