(( اندر حکایت ما ، گفته اند ))😭 روزی و روزگاری، ﻣﺮﺩ بازنشسته ای، مشغول ﻫﯿﺰﻡ شکنی ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ  ﺑﻮد، که ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺗﺒﺮ از دست ضعیفش ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ❗️ ﻣﺮﺩ به شدت ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ. ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ بود که، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ از ؟ب ﺑﯿﺮﻭﻥ آﻣﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ اینقدر ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ یک ﺗﺒﺮ مسی آﻭﺭﺩ و ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﻧﻘﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ همان ﺗﺒﺮ آهنی ﻣﺮﺩ را آﻭﺭﺩ، ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ😳 و گفت :همینه ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ، ﻭ ﻫﺮﺳﻪ ﺗﺒﺮ را همراه تبر اصلی به او ﺩﺍﺩ! ﭼﻨﺪﯼ از این واقعه گذشت، روزی ﻣﺮﺩ بازتشسته، اینبار ﺑﺎ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ رفتند❗️ مرد مشغول هیزم شکنی بود ، که، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ پای ﺯﻧﺶ لغزید و ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻣﺮﺩ بسیار ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ. همان ﻓﺮﺷﺘﻪ آﻣﺪ ﻭ ﻋﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺩ ﺭا ﭘﺮﺳﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﺟﺮﯾﺎﻥ را ﺑﺮﺍیش ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ملکه زیبایی 2024 ﺑﺮﮔﺸﺖ❗️ و می‌خواﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ هم ﻣﺮﺩ رو ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ کنه😳 و ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﺮته؟ مرد ﮔﻔﺖ: آﺭﻩ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﯽ؟ مرد ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ تو ﺻﺎﺩﻕ ﺑﻮﺩﻡ، ﻫﺮﺳﻪ ﺯﻥ رو ﺑﻪ ﻣﻦ می‌دادی❗️ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻣﺨﺎﺭجشون ﺑﺮ ﻧﻤﯽ‌آﻣﺪﻡ‼️ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ صداقت و ﻓﮑﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ . پس ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:آفرین! تو کی هستی که اینقدر صادق و راستگویی؟؟؟ ﻣﺮﺩ گفت: بازنشسته و مستمری بگیر هستم. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮی ﭼﺸﺎنش ﺟﻤﻊ ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ: بالاخره بگو👈همسانسازی اجرا شد یا هنوز، نَه⁉️😂🤐😂 اینو ، بفرستید برای بازنشسته ها. 😂😂😂 ••✾❀🔶❀✾••