🌸پرستار شیطون توي اون فضاي تيرباران و خمپاره باران بيمارستان امام نزديک اروند.... اين ماجرا اتفاق افتاد .... البته محض تبادل انرزي بود به قول خودشون..... يک بار بچه ای مومن و خجالتي مريض اين پرستار شده بود . يه شب تصميم اين شده بودکه يکم سر به سر اين مجروح بزارن بلاخره سر پرستار قبول کرد بچه ها امدن دور تخت ايشون . : برادر آب بدم خد متتان؟؟ مجروح:خدا خير تون بده... بله پارچ آب را برداشت آورد بالاي سر مجروح : بفرمايئد ...و پارچ پر آب رو گرفت بالاي سر مجروح چشمتان روز بد نبينه ..... از همون بالا خالی ش کرد و...... محروح: اخه بزرگوار چرا؟؟ ببخشيد بايد لباستونو عوض کنيم مجروح :نه......... خوبه هوا گرمه : نه خواهش ميکنم.. پزشک بياد دعوا مي کنند.. مجروح قبول کرد... ولي تا متوجه شد منظورش خانم هاي امداد گر هست مجروح: نه .... نميخواهد... و روشو بر گرداند تا کسي چهره شو نبيند :اينو نفرمائيد اين چهارتا خواهر فورا لباستونو عوض مي کنند مجروح: چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :بله اينها مسئول تعويض لباس تون هستند مجروح : نه اينطوري نميشه ...بفرمائيد خوابم مياد.. : بچه ها پرده بياريد... لباس تميز هم بياورين مجروح که طاقت نداشت داد زد ... دکتر به دادم برسيد برادرا ...... وبا التماس ميگفت بفرمائيد بيرون... بخش رو گذاشته بود روي سرش... همه مجروحها و پرستارها و امداد گر ها جمع شدن وقتي موضوع رو فهميدن همه با پرستار همکاري ميکردند و ميگفتن بابا بزار وظيفه شونو انجام بدن من که دلم سوخت رفتم وسط معرکه دادزدم بسه ديگه اينم سهميه خنده امشبتون کلي انرزي گرفتين... دست از سر برادرم برداريد مجروح ما نفسي راحت کشيد و کلي دعام کرد بعد از آن به يکي از پرستارها خواهش کردم بياد و پشت پرده کمکش کنه همه متفرق شدن و من توي فکر بودم اين اقاي افشار پرستار بيمارستان ،شب بعد چطوري ميخواهد روحيه بده به مجروحين؟؟؟ 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋