. دختری با پدرش میخواستند از یک پُل چوبی رد شوند . . . پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.  دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر . . .  پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم ؛ دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم ؛ اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد . . . این دقیقا مانند داستان رابطه‌ی ما با خداوند است؛(👌) هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،  اما اگر از او بخواهیم دست‌مان را بگیرد، هرگز دست‌مان را رها نخواهد کرد . . . و این یعنی (❤️) | "دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره"| کشــــکول معــــــــنوے @kashkoolmanavi