🌸 فکر بکر در یکی از تک های دشمن، مجبور شده بودیم مقر را تخلیه کنیم. برای اسیر نشدن اسلحه ها را برداشتیم و در بیابان متواری شدیم. در حال فرار چشمم به همرزمم افتاد که بجای اسلحه، هندوانه‌ای بغل کرده و می دود. از این وضعیت خنده‌ام گرفته بود و مانده بودم فرار کنم یا بخندم. ولی او از خنده من به خشم آمده بود و خیلی جدی می گفت، به چه چیزی در این موقعیت می خندی و مرا مسخره می کنی؟ آنقدر دویدیم تا فاصله امنی گرفتیم و بعداز آروم گرفتن، گفت چرا بهم خندیدی؟ گفتم تواین وضعیت به جای اینکه اسلحه برداری هندونه رو برداشتی! جوابش جالب بود و دیدم حق با اون بوده. او گفت، شاید در آن بیابان از دست عراقی‌ها بتوانیم فرار کنیم اما از تشنگی نمی توانستیم جان سالم در ببریم. تایید فکر بکر او، همان تشنگی شدیدی بود که با آن هندوانه درمان شد. 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋