🔰 حکایت 🔹حاج شیخ باقر ملکی میانجی که فردی متقی و از شاگردان مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در مشهد بود، از حاج شیخ مجتبی قزوینی و او از (قدس‌الله اسرارهم) چنین نقل کرد: 💥در قزوین امام جماعت و به سیر و سلوک مشغول بودم. در آن‌وقت مکاشفاتی داشتم و در و دیوار برای من حائل نبود و از پشت آن اشخاص را می‌دیدم. 🔹یک وقت در عالم مکاشفه، ندایی شنیدم که: «این مقدار اعمال ظاهری بس است. اگر می‌خواهی به مقامات بالاتر برسید، باید این کارها را کنار بگذاری». 🔸من گفتم: «نماز و روزه و مانند آن، از طریق معتبر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده است، لذا من از آن دست برنمی‌دارم» 🔹 دوباره ندا آمد: «اگر دست برنداری، تمام این مقامات از شما گرفته می‌شود». 🔸من گفتم: «به جهنم! گرفته شود». تا این را گفته، دیدیم که تمام این حالات از بین گرفته شد و مانند افراد عادی شدم. 🌀فهمیدم این راه، شیطانی بود و تصمیم گرفتند که به دستورهای شرع و آداب و سنن، تا حد توان عمل کنم. پس‌از مدتی عمل به دستورهای شرع، حالتی بر حاصل شد که حالات قبلی در مقابل آن، مثل قطره‌ای در مقابل دریا بود. 📆(۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۷) 📚 کتاب جرعه‌ای از دریا، جلد ۲ ، صفحه ۴۸۰-۴۸۱ . 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋