هدایت شده از ادمین‌های کشکول‌وار
✔️فرهنگ گفتگو و تعامل بخش یکم 🍁فقط یک احمق است که از هیچ چیز حتی از تجربه‌های خودش درس نمی‌گیرد. "حماقت"، را گرچه به مثابه‌ سخنی درشت و توهین آمیز به کار می‌برند، اما حماقت، بیش از آن که یک اهانت باشد، سیاه چالۀ عمیق معرفتی است. سرزمینی تیره و تاریک که با هیچ نوری روشن نمی‌شود. حفره‌ای که با هیچ چیز ترمیم نمی‌گردد. حماقت، نقصان ذهنی است که امکان شناخت و اندیشیدن و فهم درست واقعیت را از دست داده است. از این رو بارها و بارها از یک سوراخ، گزیده می‌شود. حماقت، صرفا نادانی و جهل نیست، بلکه فقدان توانمندی برای اندیشیدن و امکان بازاندیشی در مسایل است. جهل و نادانی، نبود دانایی است اما حماقت، نبود امکان معرفتی برای کسب دانایی است. از دست دادن ظرفیت اندیشه‌ورزی است. بنابراین در وادی حماقت، هیچ استدلالی‌، تجربه‌ای و سخن عاقلانه‌ای کارساز نیست. 🍁"دیتریش بونهوفر" معتقد است: "حماقت بیش از بداندیشی با نیکی به ستیز می‌ایستد. با یک بداندیش پلید می‌توان به مخالفت پرداخت، او را رسوا کرد، و در صورت لزوم به زور متوسل شد..... اما در برابر حماقت، همه ما بی‌دفاع می‌مانیم. نه اعتراض و نه زور، هیچ‌کدام در مقابله با حماقت کارساز نیستند. منطق به گوش احمق نمی‌نشیند. واقعیت، اگر با پیشداوری‌های فرد تضاد داشته باشد، باور نمی‌شود. در مقطعی از این دست، فرد احمق مقاوم می‌شود و هنگامی که حقایق انکار‌ناپذیر می‌شوند، آنها را تصادفی و بی‌پیامد می‌خواند. در این شرایط است که فرد احمق، بر خلاف یک فرد خبیث، که در کل خود‌شیفته است، تحریک شده و موضع تهاجمی می‌گیرد. به این دلیل، مواجهه با یک احمق محتاج احتیاط بیشتر از رویارویی با یک فرد خبیث است. کوشش در ترغیب افراد احمق به پذیرش منطق بیهوده است، زیرا تلاشی بی‌معنا و خطرناک است." ♡ مولانا در مثنوی و طی داستانی، چهره‌ حماقت را ترسیم می‌کند: عیسی مریم به سوی کوهی می‌گریخت. تو گویی شیری در پی ریختن خون او بود. کسی او را بدید در پی عیسی دوید و علت گریختن‌اش را پرسید. عیسی پاسخ نمی‌داد و هم‌چنان ادامه می‌داد. پس از چند بار پرسش، عیسی "گفت:  از احمق گریزانم برو / می‌رهانم خویش را بندم مشو. آن شخص گفت تو عیسایی و دم حیات بخش الهی داری. کر و کور شفا می‌بخشی و مرده را زنده می‌کنی. او را درمان کن، و عیسی جوابش داد: کان فسون و اسم اعظم را که من بر کر و بر کور خواندم شد حسن بر کُه سنگین بخواندم شد شکاف خرقه را بدرید بر خود تا بناف برتن مرده بخواندم گشت حی بر سر لاشی بخواندم گشت شی خواندم آن را بر دل احمق بود صد هزاران بار و درمانی نشد سنگ خارا گشت و زان خو بر نگشت ریگ شد کز وی نروید هیچ کشت 🔚مولانا از آن سوی تاریخ و بونهوفر از این سوی تاریخ به ما می‌گویند حماقت را درمانی نیست. و بدتر این که تلاش برای ترغیب احمق در پذیرش منطق، نه تنها امری بیهوده که بی‌معنا و خطرناک است.  این همان بن‌بست تباهی است که در آن گرفتار آمده‌ایم. چه باید کرد؟ ═━⊰⊰❀🕊️☀️🕊️❀⊱⊱━═ 💠کشکول‌وار؛کانالی‌همگانی ‌‌🌸🍃 ‌‌@kashkoolvar