بهشت را ارزانیم بدار جون غلام سياه چهره از غلامان آزادشده ابو ذر غفارى، در كنار سپاه امام حسين عليه السّلام بود، امام عليه السّلام به او فرمود: «به تو اجازه دادم كه از اينجا بروى، تو براى كسب عافيت و سلامتى همراه ما بودى، اينك كه وضع چنين است، خود را در راه ما گرفتار نكن.» جون گفت: «اى پسر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم آيا من هنگام خوشى و رفاه، كاسه ليس شما باشم، و هنگام سختى و فشار، شما را به خودتان واگذارم؟ سوگند به خدا بدنم بدبو است، سرشت و اصالت خانوادگيم پست است، و چهره‌ام سياه مى باشد، بهشت را برايم ارزانى دار، تا بوى بدنم بوى خوش گردد، و سرشت و شخصيّتم شريف و چهره‌ام سفيد شود، نه به خدا سوگند از شما جدا نگردم تا اين خون سياه من با خونهاى شما آميخته گردد. جون پس از اين گفتار به ميدان رفت و با دشمنان جنگيد تا به شهادت رسيد» در روايات آمده، امام حسين (ع) به بالينش آمد، چنين دعا كرد: «اللّهمّ بيّض وجهه، و طيّب ريحه، و احشره مع الابرار، و عرّف بينه و بين محمّد و آل محمد، خدايا! چهره اش را نورانى، و بوى بدنش را خوش كن، و بين محمّد و آلش با او پيوند و آشنايى قرار بده.» دعاى امام (ع) به استجابت رسيد، از امام سجّاد (ع) نقل شده، بنى اسد بعد از ده روز جنازه جون را يافتند كه بوى خوش از آن مى وزيد.(نفس المهموم، ص ۱۵۰- بحار، ج ۴۵، ص ۲۳) (مترجم)