🔴 خاطراتی از شهید
#دستواره
🔸گریه دستواره برای رفتن به منطقه
راوی: سردار شهید احمد غلامی
«ما در شهرهای بانه، سنندج و مریوان نیرو داشتیم و می بایست پیش نیروهایمان حضور پیدا می کردیم. هر زمان پیش نیروها می رفتیم، چند روز می ماندیم. یکی، دو نوبت برای پاک سازی با آن ها رفتم که ببینم مشکلاتشان چیست. بعد به تهران برگشتیم و مشکل اعزام نیرو را حل کردیم، چون نیروها را باید در فاصله های معینی عوض می کردیم.
گاهی هم خود فرماندهان از آنجا می آمدند و درخواست نیروی بیشتری می کردند؛ یا نیروهایمان مجروح می شدند، مثل رضا دستواره که در مریوان مجروح شد. ما نمی گذاشتیم به منطقه برود. دستواره گریه می کرد.
گفتم با این پا نمی توانی کاری بکنی. گفت، نه، من حاضرم آنجا بروم. می روم کار اداری می کنم. تعهد داد کار رزمی نکند.»[۲]
🔹من عقب نمی روم
«در جریان عملیات بدر، سید رضا دستواره که پس از شهادت عباس کریمی، فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)، به طور موقت فرماندهی این یگان را عهده دار بود، برای گزارش آخرین وضعیت لشکر ۲۷ در قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) حاضر شد.
دستواره که از ناحیه پهلو ترکش خورده بود و براثر شدت جراحت، توان زیادی برای حرف زدن نداشت؛ گفت: «مسئول واحد اطلاعات عملیات و تقریبا همه نیروهای کادر این واحد زخمی شده اند و کادر لشکر نیز اغلب زخمی هستند.» وی با وجود جراحات شدید به محسن رضایی گفت «من عقب نمی روم، می مانم و کاری می کنم.»»[۳]
🔹وقتی که شهید دستواره راننده اتوبوس شد
قاسم صادقی؛ کادر آزاد گردان حبیب بن مظاهر در توصیف حواشی ستون کشی بی سابقه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در جریان عملیات والفجر ۴ در آبان ماه سال ۱۳۶۲ می گوید
«بیرون شهر اسلام آباد غرب، ستون گردان ما به ستون اصلی لشکر ملحق شد. از آنجا به سمت کرمانشاه حرکت کردیم، بعد هم رفتیم به سمت سنندج و دست آخر به مریوان رسیدیم.
شب را در مریوان خوابیدیم. صبح؛ سوار بر اتوبوس های پلاک شخصی که به گردان امور شده بودند، به سمت دشت شیلر حرکت کردیم. هنوز مسافت زیادی از دریاچه زریوار مریوان دور نشده بودیم، که چند گلوله توپ سرگردان، زمین اطراف جاده را شکافتند. همین باعث شد تا راننده های اتوبوس ها بترسند و از ادامه مسیر خودداری کنند.
راهنمای ستون ما حاج رضا دستواره؛ فرمانده تیپ ۳ ابوذر بود که سوار بر یک موتورسیکلت هوندا تریل، در جلوی ستون حرکت می کرد. وقتی او متوجه شد راننده ها دیگر نمی خواهند جلوتر بروند، اول از آن ها خواهش کرد، اما وقتی دید گوششان بدهکار نیست، خودش سوار یکی از اتوبوس ها شد، راننده را کنار زد و نشست پشت فرمان و اتوبوس های دیگر را هم به راننده های پاسدار سپرد.
بعدازآن؛ دستور حرکت داد. با همین اقدام قاطع حاج رضا، راننده های اتوبوس ها دنبال ماشین هایشان راه افتادند.»
💠ثانیه های طلایی کانال اخبار متفاوت 👇
🆔
@Saniehhayetalaee