📎🔹 شهید احمدی روشن ستاره پرفروغ صنعت هسته‌ای ایران 🔸 21 دی‌ماه یازده سال پیش و در آستانه اربعین حسینی بود که شهید مصطفی احمدی روشن، دانشمند جوان هسته‌ای ایران درحالی‌که به محل کار خود می‌رفت به‌واسطه اقدام ناجوانمردانه و بزدلانه تروریست‌ها و دست‌نشاندگان آمریکا و صهیونیزم به درجه رفیع شهادت نائل شد. سرویس سیاسی- دانش‌آموخته مهندسی شیمی و دکترای رشته نانو بیوتکنولوژی دانشگاه شریف بود. شهید مصطفی احمدی روشن، دانشمند جوان و هسته‌ای کشورمان یکی از پایه‌گذاران سایت هسته‌ای نطنز بود که در طول سال‌های خدمت و فعالیت در بخش‌های صنعت هسته‌ای کشورمان به‌ویژه در بخش تأمین کالاها و خرید تجهیزات هسته‌ای مرتبط با غنی‌‌سازی در زمان تحریم‌ها، کارنامه مطلوب و مؤثری از خود به‌جای گذاشت. احمدی روشن، سرانجام 21 دی‌ماه هزار و سیصد و نود در آستانه اربعین حسینی و درحالی‌که به محل کار خود می‌رفت به‌واسطه اقدام ناجوانمردانه و بزدلانه دو تروریست موتورسوار به درجه رفیع شهادت نائل شد. آن روز، تروریست‌ها که دست‌نشاندگان دشمنان این مرز و بوم بودند به خیال اینکه با ترور دانشمندان هسته‌ای، راه پیشرفت صنعت هسته‌ای ایران متوقف می‌شود با چسباندن یک بمب مغناطیسی به خودروی احمدی روشن که یک دستگاه خودروی پژو 405 بود او را به شهادت رساندند. روایت همسر احمدی روشن از روز شهادت همسر شهید روز شهادت احمدی روشن را این‌گونه روایت می‌کند: 21 دی‌ماه سال 90؛ روز شهادت مصطفی، ساعت 8 صبح بود. آقا مصطفی معمولاً سیاه نمی‌پوشید، مثلاً این‌طور نبود که دهه اول محرم را کامل سیاه بپوشد. سال 90 یعنی همان سالی که شهید شد گفت: «من امسال می‌خواهم تمام محرم را مشکی بپوشم.» صبح روز حادثه که نزدیک اربعین بود، وقتی سیاه پوشید گفتم: «چرا سیاه می‌پوشی؟» خندید و به شوخی گفت: «دلم می‌خواهد». زیاد اهل تظاهر نبود، مثل همیشه از خانه رفت بیرون. صدای آسانسور را شنیدم رفت. من علیرضا را بردم مهد بعد برگشتم خانه. امتحان داشتم، درس می‌خواندم. بعد پسرخاله‌ام زنگ زد، او در دفتر نهاد ریاست جمهوری کار می‌کند. مصطفی را به اسم مصطفی احمدی می‌شناختند نه مصطفی احمدی روشن. پسرخاله‌ام آن روز تلفنی پرسید: «فامیلی آقا مصطفی چیست؟» گفتم: «احمدی روشن.» بعد تلفن را قطع کرد. نفهمیدم چرا تلفن قطع شد. ساعت نه و نیم صبح بود. من داشتم درس می‌خواندم، نگران نشدم ولی چند دقیقه بعد ناگهان حالم به هم ریخت. زنگ زدم به پسرخاله‌ام نپرسیدم ماجرا چیست؟‌گریه کردم، فهمیدم. چطوری فهمیدم را نمی‌دانم؟ حالم بد و بدتر می‌شد تا اینکه گفتند: «آقا مصطفی در دم شهید شده، حتی زخمی هم نشده.».. ادامه مطلب👇 https://kayhan.ir/fa/news/257740 🔻نشانی ما در پیام‌رسان‌های سروش، آی‌گپ، ایتا @kayhannewspaper