💗💗 باراني  بر كوير تشنه  مي نشيند  ليلا با شرم  و حيامي پرسد:- شما مادر آقاي  لطفي  هستين ؟ زن  نگاه  از ليلا برمي گيرد و به  نقطه اي  ديگر چشم  مي دوزد  سپس  از جاي  بلندشده  جانبي  را اشاره  كرده  و مي گويد:اونهاشن ... حميد و فرهاد دارن  مي يان  اين جا ليلا بلند مي شود. چادر را بر سر جابه جا مي كند... 🍁مرضـــیـــه‌شـــهــلایـــی🍁