💗
#لیلا💗
#ادامه_قسمت_نوزدهم
باراني بر كوير تشنه مي نشيند
ليلا با شرم و حيامي پرسد:- شما مادر آقاي لطفي هستين ؟
زن نگاه از ليلا برمي گيرد و به نقطه اي ديگر چشم مي دوزد
سپس از جاي بلندشده جانبي را اشاره كرده و مي گويد:اونهاشن ... حميد و فرهاد دارن مي يان اين جا ليلا بلند مي شود. چادر را بر سر جابه جا مي كند...
🍁مرضـــیـــهشـــهــلایـــی🍁