بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تقدیم‌به‌ساحت‌مقدس‌حضرت‌زینب(س) ... فاطمه آمد کنارم وگفت:زینب؟! چرا اینکارو کردی؟😐راضی به زحمت نبودیم🙄آخه دختر تو خوبی؟😐 روز بعدعروسیت خودتو میندازی جلوی گلوله؟ 😨حالت خوبه؟!🤭 گفتم:علیک سلام خواهر شوهر گل 😄شوهر گلمه😏😌ازش دفاع کردم 😄 راستی اون دزده چی شد؟🤔 گفت:علیک سلام 😃بحثو عوض نکن😐دزده خداروشکر بازداشت شد😏😏ولی تو چطور خودتو انداختی جلوی گلوله؟ 😨 گفتم:بابا چیری نشده که🤷🏻‍♀وسط دنیای به این گندگی یه تیرم رسید به ما😜 خندیدیم 😂😂😂 مادرمــ❤️ـــــ کنارم آمد ☺️ گفت:شیر زنی شدی واسه خودت 😂 خجالت کشیدم 😅 با محمد حرف میزدم در دلم 😊 خوشحال بودم که محمد سالم است ☺️ با اینکه خودم حالم خوب نبود اما خوشحال بودم☺️ برادر هایم یکی یکی آمدند ☺️ دوبرادر بزرگتر داشتم ☺️ حسن وحسین 😊 یکی مشهد زندگی می‌کرد ودیگری مازندران بود 😊 برادر زاده هایم روی تخت نشسته بودند ☺️ معصومه دختر برادر بزرگترم حسن بودکه ۵سال داشت وابوالفضل پسر برادر کوچکترم حسین بود که ٣سال داشت 😊 نمی‌توانستم دستم را بلند کنم 😣 خیلی درد میکرد 😐 چون تیر به بازوی دستم خورده بود کل دستم حرکت نمی‌کرد 😫 میخواستم محمد را ببینم 😭 دلم برایش تنگ شده بود 😩 ولی عادی جلوه میدادم وآرام به نظر می‌رسیدم ☺️ حسن گفت:چکار کردی آبجی؟نگاه کن با خودت چکار کردی🙊محمد اززشش رو نداشت 😜 عصبانی شدم 😡 گفتم ارزش محمد بیشتر از این حرفاست اولا☝️🏻 ثانیا✌️🏻درمورد شوهر من اینجوری صحبت نکن ثالثا☝️🏻✌️🏻هرکار کردم برا زندگی خودم کردم 😤 رابعا✌️🏻✌️🏻من درد میکشم نه شما خامسا ✋🏻غیبت کار درستی نیست 😠مخصوصا درمورد شوهر من اونم جلوی من 😡 بعدهم گفتم:ببخشید داداش به خورده تند صحبت کردم 😕 گفت:از زنی که خودشو میندازه جلوی گلوله بخاطر شوهرش بعید نیست بخاطر شوهرش دادو هوارم بکنه 🤷🏻‍♂ خندیدند 😂😂😂😂😂😂😂😂 من دیگر صحبتی نکردم تا محمد آمد 😍 ساعت ٢باید برمی‌گشت اما ساعت ۱٢ آمده بود 😍 برایم.... نویسنده ✍🏻: