♦️هر روز یک حکایت
🔹️مجلس میهمانی بود. پیرمرد از جایش برخاست تا به بیرون برود. اماوقتی که بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت.
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده به همین خاطر با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفتند: پس چرا عصایت را برعکس گرفتهای؟!
پیرمرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است؛ میخواهم فرش خانهتان خاکی نشود...
🔹مواظب قضاوتهایمان باشیم.
#داستان_بخوانیم
اخبار کرمان در تلگرام👇
@kerman_news
پاتوق کرمانی ها در اینستاگرام👇
http://instagram.com/_u/kerman_newss