بسم الله النور علی نور از آن زمان که یوسف کنعان ما شدی دیگر نرفته ایم به بازار هیچ کسی... يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ: ای عزیز ﺍﺯ ﺳﺨﺘﻲ ﺑﻪ ﻣﺎﻭﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺎ ﮔﺰﻧﺪ ﻭ ﺁﺳﻴﺐ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻭ ﻣﺎﻝ ﻧﺎﭼﻴﺰﻱ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﻢ، ﭘﺲ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﺪﻩ ﻭﺑﺮ ﻣﺎ ﺻﺪﻗﻪ ﺑﺨﺶ، ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺻﺪﻗﻪ ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻣﻰﺩﻫﺪ/٨٨-یوسف ای یوسف فاطمه! از زمانی که امام حقیقت خویش را در درون چاه غیبتِ نفس انداختم، گرفتار و ذلیل و حقیر و سرگردان شدم!... ای یوسف فاطمه! چون امام حقیقت(قلبم) را به چاه نفس امّاره انداختم‌ تو را گُم کردم!.... چاهی که انتهایش نه نور و نه رحمت و نه حیات نیست بلکه هرچه هست سراسر ظلمات و سیاهی و تاریکی و وحشت!... یوسف فاطمه! ما ته چاه نفس مانده ایم به امید کاروانی و طنابی و دلوی به درون این چاه بیندازند و امام حقیقت(جانم) را از زندان غیبت(چاه نفس)، رها شود بسوی نور... امشب به آن کاروانِ کنعانی بگو که حبلی و دلوی پراز آب حیات به ته چاه نفسم بیندازند و نجاتم دهند!.... اگر بمانم ته این چاه نفس! چه کنم!....که در غیبت خواهم ماند..... 🆔️ @zohor313iran 📌 https://eitaa.com/joinchat/2461138948Cdf2697a104