والدین سلطه‌گر فرزند چرا این گونه با من رفتار می‌کنی چرا هر کاری می‌کنم به چشمت نمی‌آید هر تصمیمی که می‌گیرم فکر می‌کنید در حال جنگ و جدال با شما هستم مادردر سلطه‌گر مواقعی که از من دور می‌شوی درد و غم مرا نمی‌توانی تصور کنی می‌ترسم می‌ترسم تصمیمات اشتباه بگیری و یا اینکه آسیبی به تو برسد صلاح تو است که به حرف‌های من گوش دهی نکته قابل توجه در اینجا این است که کنترل کردن در شرایط مورد نیاز کلمه بدی نیست اگر مادری کودک نوپایش را مراقبت کند که در خیابان که در خیابان پا نگذارد نباید او را کنترلگر محسوب کرد بلکه از عشق و محبت مادر است اما زمانی که فرزند خوب و بد را تشخیص دهد و باز هم مادر او را کنترل کند و نگران باشد او را یک مادر کنترلگر می‌نامند کنترل بیش از حد توسط والدین باعث ترسو و مضطرب شدن فرزند می‌شود و نمی‌گذارد آنها به پختگی و تجربیات خودشان برسند این کودکان ولاً احساس بی‌کفایتی و به درد نخور بودن می‌کنند و ترس‌های والدین باعث دامن زدن به این احساس بی کفایتی می‌شوند همچنین در بعضی از موارد شنیده‌ایم که والدین با تهدید کردن فرزند سعی در کنترل مستقیم او دارند به فرزند این اولتیماتوم را می‌دهند که همیشه باید مطیع و فرمانبردار باشد بدترین نوع والدین سمی سلطه‌گرهایی هستند که بسیار مستقیم کنترل فرزندشان را در دست دارند و با این کار استقلال فکری فرزند را ضعیف می‌کند گاهی اوقات والدین از روش کنترل غیر مستقیم استفاده می‌کنند که بسیار نیز مخرب است شخص کنترلگر راهی را برمی‌گزیند که بر اساس آن مستقیماً هیچ درخواستی از فرزندش ندارد اما از طریقی غیر مستقیم او را کنترل می‌کند برای مثال بعضی از والدین خواسته‌های خود را به صورت دستوری به فرزندانشان اعمال می‌کنند و به این طریق آنها را کنترل می‌کنند یکی از رایج‌ترین نوع کنترل سمی افراد کمک کردن به روش زورمندانه است