ا❁﷽❁ا 🗓27دی؛ سالروز شهادت ، طهماسبی برادران واحدی و ذوالقدر 🍉 📚عاقبت وقتش رسید و پرسان‌پرسان راهی مهدیه عابدزاده شدم. عده زیادی توی مسجد جمع شده بودند، اما خبری از سخنران نبود. شاید من تنها زن آن تجمع بودم. پیرمردی سمتم آمد: - دخترم اینجا نمان! مأمورهای بی مروت می‌ریزند اینجا و به زن و مرد رحم نمی‌کنند. - من... من... دنبال می‌گردم. باید ببینمش. شوهرم را اسیری برده‌اند. می‌گویند با نواب سر و سرّ داشته. پیرمرد اشک توی چشمش حلقه می‌زند و می‌گوید دنبالش بروم. همراه پیرمرد وارد حجره‌ای کنار مهدیه می‌شوم. پیرمرد در کمدی را باز می‌کند . از زیر چند تکه پارچه و بیرق تاشده دستگاهی را بیرون می‌آورد. یک دستگاهی شبیه رادیو و گرامافون که تویش صفحه بود. - از نواب فقط همین را داریم. دوسه سال پیش آمد اینجا. چند برابر این جمعیت که می‌بینی آدم جمع شده بود. سید از سر خیابان شعار می‌داد و جمعیت پشت سرش راه می‌افتادن. آمد توی مهدیه و خودش قرآن خواند. صدای سلام و صلوات از توی دستگاه بیرون آمد. وای خدای من!... این صدا چه قدر آشناست! این نوا... این سوز... هم‌وزن همان مناجاتی است که چند شب پیش توی بیابان‌های ‌جنوب تهران شنیده بودم. 🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات. 📙 🖋 🛒http://ketabejamkaran.ir/6251 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran