ا❁﷽❁ا 🍉 📚خود را به خانه حبیب رساندم. با تمهیدی از راه فریب وارد خانه‌اش شدم. حبیب از دیدنم متعجب شد: «چگونه آمدی؟ اینجا تحت حصر و مراقبت است. » گفتم: «زود می‌روم. فقط می‌خواهم در جمله‌ای بشنوم که وظیفه چیست؟ » سرش را پایین انداخت و گفت: «تو وضعت متفاوت است. ما تصمیممان را گرفته‌ایم. قرار است بالاتفاق قبل از اذان صبح حرکت کنیم و به آقایمان ملحق شویم. » _مگر آمده‌اند؟ _هنوز نه، اما درراه‌اند. تو آزادی و کمتر به چشم می‌آیی. بمان و تا می‌توانی حجت بر مردمان تمام کن. گفتم: «مردم را چگونه می‌بینی؟» ... 📙 🖋 🛒https://ketabejamkaran.ir/77241 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran