{📚×🌱×🇮🇷} ✍|ماجرای پسری به نام اسماعیل که خواهرش نرگس به دلیل محجبه بودن از مدرسه اخراج شده.. او برای ادامه تحصیل خواهرش به هر دری می زند؛ اما این تنها دغدغهٔ اسماعیل نیست.. دایی اسماعیل و پدرش دائما در تعقیب و گریز با نیروهای ساواک هستند تا اینکه پدرش به زندان می افتد و... برگـ☘ـی از کتاب| از این… اعلامیه‌ ها… چندتا داری؟ – اعلامیه چیه؟ عصبانی می‌شود. – بازی در نیار اسماعیل! گفتم از اینا چند تا داری؟ این اعلامیه، مهم و فوریه. فهمیدی؟ زود باید پخش بشه. دیگر نمی‌ توانم خودم را به نفهمی بزنم. می‌ ترسم اگر راستش را نگویم، همین جا آبرویم را ببرد. دوروبرم را خوب نگاه می‌کنم؛ کسی نیست. می‌پرسم: «توش چی نوشته؟» قیافه‌اش را جدی می‌کند و می‌ گوید: « توطئه‌ی آتیش زدن سینما رکس آبادان، برای سرگرم کردن مردم بوده. می‌خواستن بندازن گردن انقلابیا. تو تظاهرات هفده شهریور تهران، دویست نفر از مردم شهید شدن. روز بیست و سوم مهر، که چهلم شهدای هفده شهریوره، از طرف آیت‌ الله خمینی، عزای عمومی اعلام شده. امروز بیست و یکمه. وقت نیست. باید هرچی اعلامیه هست تا صبح پخش کنیم. فهمیدی؟»