بخشی از کتاب جرقه فتنه درگذشت حافظ اسد هنگام صحبت با رئیس‌جمهور لبنان ساعت ده و بیست دقیقهٔ صبح روز شنبه ۱۰ ژوئن ۲۰۰۰ (۲۱ خرداد ۱۳۷۹)، مثل تمامی شنبه‌ها، امیل لحود با حافظ اسد تماس گرفت. حافظ اسد شروع کرد به سوال کردن از حال فرزندان و خانواده و آب و هوا. به این اشاره کرد که هر شرایطی در آب و هوای لبنان پیدا شود سریعا به سوریه منتقل می‌شود و همینطور برعکس. بعد با خنده گفت که (غیر از اینکه اوضاع سیاسی‌مان هم با یکدیگر همراه است) شاهد «همراهی دو آب و هوا» (بین لبنان و سوریه) هم هستیم. مجددا از آزادسازی جنوب لبنان ابراز خوشحالی کرد و گفت به کارهایی که لحود انجام می‌دهد افتخار می‌کند. بعد دربارهٔ سیر مذاکرات با سازمان ملل پرسید. لحود گفت اسرائیل می‌خواهد بخش‌هایی از خاک لبنان را در چنگ خودش نگه دارد، و فرانسه هم پیشنهاد کرده یک نیروی واکنش سریع به لبنان بفرستد تا در مناطق مسیحی‌نشین مستقر شوند و یک نیروی واکنش سریع هندی پاکستانی هم برای انتشار در دیگر مناطق ارسال شوند و او (لحود) این پیشنهاد را به کلی رد کرده است.  اسد با تعجب پرسید: «کار به اینجاها رسیده است؟» لحود جواب داد: «می‌ترسم برگردیم به دورانی که لبنان بین حورهای رقیب (بین‌المللی) تقسیم شده بود.» اسد عصبانی شد. لحود برای اولین بار شنید که اسد صدایش را بالا برده و فریاد می‌زند: «اینها خیال می‌کنند هنوز در دوران قیمومیت هستند؟ دوران قیمومیت دیگر تمام شده و رفته.» البته اسد سریع برگشت به آرامش همیشگی‌اش و شروع کرد به پرسیدن دربارهٔ اوضاع خانواده و بچه‌های لحود و گفت: «می‌دانم که معمولا روز شنبه (روز تعطیل هفته) را به وقت گذراندن با بچه‌ها اختصاص می‌دهی. معطلشان نکن، همهٔ کارهای ما برای آنهاست. آینده هم برای آنهاست.» صحبت که به اینجا رسید، تعللی در حرف زدن رئیس‌جمهور سوریه پیش آمد، بعد ناگهان صدایش قطع شد. صدای افتادن چیزی به گوش رئیس‌جمهور لبنان رسید، حدس زد صدای گوشی تلفن بوده که از دست اسد به زمین افتاده. خط تلفن باز مانده بود و لحود از پشت گوشی صدای جیغ زن‌ها را شنید. و بعد تماس قطع شد.