همیشه ورود به فضاهای جدید برایم جذاب بوده و هست. اولین باری هم که وارد اردو جهادی شدم نمک‌گیر شدم. طوری که حدود سه ماه درگیرش شدم. خاطرات نابش در ذهنم می‌ماند و برای این و آن تعریف می‌کردم. بعد از آن پایم خیلی تو جو جهادی گیر کرد و درگیرش شدم. تا باشد از این گیرکردن‌ها و درگیری‌ها! روایت‌های شفاهی‌ام از سفرها و مناطق مابین دوستان و رفقایم بیشتر و بیشتر شد. برای آن‌ها که تجربه کرده بودند شگفت‌انگیز بود و برای آن‌ها در این سمت و سوها نبودند عجیب و غریب. در سیل پلدختر به پیشنهاد مسعود حقدوست، مسئول گروه جهادی رسانه‌ای عهد، قرار گذاشتیم کار متفاوتی انجام بدهیم و روزنوشت جهادی بنویسیم و در اینستاگرام و مجازی نشر دهیم. این مهم افتاد گردن منِ غیرمهم. بازخوردها بسیار خوب بود و بازنشرها خوب‌تر. این روند ادامه‌دار شد و سبکی و سیاقی برای خودش پیدا کرد. فاصله‌ای که بین اردوهای جهادی می‌افتاد به همین کلمات پناه می‌آوردم و مرور خاطرات می‌کردم. اصلاح و ویرایش می‌کردم. بالا و پایین می‌کردم. قوام و سروشکل و پر و بالی بهش می‌دادم. همه را در یک فایل ورد سرجمع‌شان کردم و با خودم گفتم: - اوووه. خدای من. چه همه شد. نزدیک به ۵۰هزار کلمه! برای بچه‌های تیم فرستادم و نوشتم: "برای روزگاری بماند به یادگار!" 🔻به ما بپیوندید🔻 کتاب رسان | شبکه کشوری توزیع کتاب📚 @ketabresan