📜 دوم صفر 📜 🔘 #بخش_سوم ••• 🔺یزید، حال نزار بازماندگان را که دید، خنده ای از سر تکبر سر داد.🔻 _ گفت: "کاش بزرگان طایفۀ من که در بدر و اُحد کشته شدند، بودند و می دیدند،" "کاش بودند و از ناله و فغان بنی هاشم شاد می شدند." "کشته های بزرگان بنی هاشم، در ازای کشته های ما در بدر." "بنی هاشم خلافت را به بازی گرفته بود، و اِلا، نه خبری از آسمان آمده و نه وحی نازل شده بود." •••سپس مَستِ از پیروزی، نشست و خیزران را برداشت، و بر لبان سر کوبید••• 🔹قلب و روح بازماندگان کاروان، زخم برداشت از این جسارت و چشمها گریان شد.🔹 🔰در میان اشک و آه و ماتم، زینب! این یگانه زن برخاست••• 🔸حمد کرد پروردگارش را و سپاس گفت او را و بر محمّد و آل محمّد درود فرستاد.🔸 + گفت: 💠"ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَستَهزِؤنَ."💠 🔰"آنگاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود، [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردندو آنها را به ریشخند میگرفتند."🔰 :آهسته تر یزید! قدری درنگ کن، رسوا تویی نه ما." "زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را همانند اسیران خارجی به هر شهر و دیار می بری،" "گمان می کنی نزد خدا خار و خفیف شده ایم و تو در آستان او قُرب و منزلت داری؟" "با این تصور خام، باد به غبغب انداخته ای و با غرور به اطراف خود می نگری، شاد و مسروری،" "مقام و منصبی را که حق خاندان ما بود غصب کرده ای و به خود می بالی" ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۸ روز تا #اربعین ● #روایت_کاروان_عشق #روزشمار_محرم #مجتبی_فرآورده