📜 پانزدهم صفر 📜 🔘 #بخش_هفتم 🔰صدای شیهۀ اسبی یکباره در کربلا پیچید••• •••نگاه پُر اشتیاق مردمان سوی او چرخید••• 🔰تک سواری به لطافت نور، با شمشیری در دست با اسب می تاخت و ندا می کرد••• 💠"هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرونی؟"💠 🔰"آیا یاری کننده ای هست که مرا یاری کند؟"🔰 💠"هَل مِن مُعینِ یُعینُنی؟"💠 🔰"آیا کمک کننده ای هست که مرا کمک کند؟"🔰 🔹آسمان غُرید و زمین نالید از استغاثۀ حسین🔹 🔺اما از میان اهل کوفه و مکه و مدینه و بصره و شام، و از میان سی هزار سپاه، صدایی به یاری بر نخواست🔻 🔹فریاد استغاثۀ حسین پیاپی به گوش می رسید، اما مردمان در سکوت بودند🔹 •••گویی همه مسخ بودند••• •••کَر بودند، کور بودند••• •••گویی مُرده بودند••• 🔰اکنون پس از گذشت قرنها از عاشور حسین، سالها فراق و دوری، سالها گریه و ندبه، سالها استغاثه و فریاد، سالها تظلم و دادخواهی••• 🔸مهدی از ما رُخ پوشانده••• 🔸استغاثۀ ما بی جواب مانده••• 🔹رُخ پوشاندن مهدی از ما🔹 •••تاوان سکوت مردمان در آن روز است••• 🔺تاوان استغاثۀ بی جواب حسین در عاشوراست!🔻 ● ۵ روز تا #اربعین ● #روایت_کاروان_عشق #روزشمار_محرم #مجتبی_فرآورده