هدایت شده از  علم الحدیث
چگونگی زیارت جابر بن عبدالله انصاری در اربعین قسمت اول 🛑قَالَ: أَخْبَرَنَا جَرِيرُ بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ عَنِ اَلْأَعْمَشِ عَنْ عَطِيَّةَ اَلْعَوْفِيِّ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ زَائِرَيْنِ قَبْرَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا وَرَدْنَا كَرْبَلاَءَ دَنَا جَابِرٌ مِنْ شَاطِئِ اَلْفُرَاتِ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ اِتَّزَرَ بِإِزَارٍ وَ اِرْتَدَى بِآخَرَ ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فِيهَا سُعْدٌ فَنَثَرَهَا عَلَى بَدَنِهِ ثُمَّ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً إِلاَّ ذَكَرَ اَللَّهَ تَعَالَى حَتَّى إِذَا دَنَا مِنَ اَلْقَبْرِ قَالَ أَلْمِسْنِيهِ فَأَلْمَسْتُهُ فَخَرَّ عَلَى اَلْقَبْرِ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ فَرَشَشْتُ عَلَيْهِ شَيْئاً مِنَ اَلْمَاءِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ يَا حُسَيْنُ ثَلاَثاً ثُمَّ قَالَ حَبِيبٌ لاَ يُجِيبُ حَبِيبَهُ ثُمَّ قَالَ وَ أَنَّى لَكَ بِالْجَوَابِ وَ قَدْ شُحِطَتْ أَوْدَاجُكَ عَلَى أَثْبَاجِكَ وَ فُرِّقَ بَيْنَ بَدَنِكَ وَ رَأْسِكَ فَأَشْهَدُ أَنَّكَ اِبْنُ خَاتِمِ اَلنَّبِيِّينَ وَ اِبْنُ سَيِّدِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اِبْنُ حَلِيفِ اَلتَّقْوَى وَ سَلِيلُ اَلْهُدَى وَ خَامِسُ أَصْحَابِ اَلْكِسَاءِ وَ اِبْنُ سَيِّدِ اَلنُّقَبَاءِ وَ اِبْنُ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ وَ مَا لَكَ لاَ تَكُونُ هَكَذَا وَ قَدْ غَذَّتْكَ كَفُّ سَيِّدِ اَلْمُرْسَلِينَ وَ رُبِّيتَ فِي حَجْرِ اَلْمُتَّقِينَ وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْيِ اَلْإِيمَانِ وَ فُطِمْتَ بِالْإِسْلاَمِ فَطِبْتَ حَيّاً وَ طِبْتَ مَيِّتاً غَيْرَ أَنَّ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ طَيِّبَةٍ لِفِرَاقِكَ وَ لاَ شَاكَّةٍ فِي اَلْخِيَرَةِ لَكَ فَعَلَيْكَ سَلاَمُ اَللَّهِ وَ رِضْوَانُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ أَخُوكَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا  🔰عطیه گفت: ما بیرون رفتیم با جابر بن عبد اللّه انصارى به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السّلام، پس زمانى که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد، پس جامه را لُنگ خود کرد و جامه دیگر را بر دوش افکند، پس گشود بسته‏اى را که در آن سعد بود و بپاشید از آن بر بدن خود، پس به جانب قبر روان شد و گامى برنداشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید. مرا گفت که: دست مرا بر قبر گذار. من دست وى را بر قبر گذاشتم، چون دستش به قبر رسید بیهوش بر روى قبر افتاد پس آبى بر وى پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین، پس گفت: حبیب لا یجیب حبیبه!؟  آیا دوست جواب نمی دهد دوست خود را؟ پس گفت: کجا توانى جواب دهى و حال آن که در گذشته از جاى خود رگهاى گردن تو، و آویخته شده بر پشت و شانه تو، و جدایى افتاده ما بین سر و تن تو. پس شهادت می دهم که: تو می باشى فرزند خیر النّبیّین، و پسر سیّد المؤمنین، و فرزند هم سوگند تقوى و سلیل هدى و خامس اصحاب کساء، و پسر سیّد النّقباء، و فرزند فاطمه علیها السّلام سیّده زن‏ها. و چگونه چنین نباشى و حال آن که پرورش داده تو را پنجه سیّد المرسلین و پروریده شدى در کنار متقین، و شیر خوردى از پستان ایمان، و بریده شدى از شیر به اسلام، و پاکیزه بودى در حیات و ممات، همانا دل‏هاى مؤمنین خوش نیست به جهت فراق تو و حال آن که شکّى ندارد در نیکویى حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او، و همانا شهادت مى‏دهم که تو گذشتى بر آنچه گذشت بر آن برادر تو یحیى بن زکریّا. 📚: بشارة المصطفی ج۱ ص۷۴ ♻️کانال:علم الحدیث @mirasehadisi