💢زیاد سخت گرفته ایم زندگی چیزی به جز گرفتنِ یک استکان چای لب سوز از دستان مهربان مادر بود که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل‌ های سرخِ پیرهنش یا کنار پنجره‌ ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدنِ بابا برای شنیدنِ صدایِ امنِ پاهایش که به دستان مردانه اش خیره شوی و دنبال دلخوشی های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدان‌ های سفالیِ کنارِ باغچه بود یا که استشمام عطر کاهگل و یاسی که دیوارهای آجریِ حیاط را بغل کرده بود جز این که شب ها در نهایت سکوت و تاریکی از رادیویِ قدیمی قصه های شب گوش کنی یا که روی پاهای مامان بخوابی و گوش جان بسپاری به قصه ی گوهرِ شب‌چراغ و دیوهای دو سر که عطر آرامش بپیچد در دالان باریکِ زندگی ات که دور از چشمِ بابا جیب هایش را بگردی و دنبال آبنبات‌ های کوچک و رنگی باشی زندگی جز شنیدن صدای آواز جغدها و جیرجیرک ها و لالایی شبانه ی قورباغه های کنار رودخانه بود جز اینکه در دل گرگ و میش صبح با صدای آوازِ خروس همسایه بیدار شوی و اولین منظره ی مقابل چشمانت بخار کتریِ روی چراغ باشد که ببینی و گوش کنی و ایمان داشته باشی که زندگی در کمال سادگی اما پر شور تر از همیشه ادامه دارد ما از زندگی چه می خواستیم که از دل این سادگی های اصیل و بی بازگشت به این پیچ و خم های ملال آور رسیده ایم 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi