منزل سوم|مدرسه شبانه روزی امام خمینی
یازدهِ شب در یک روستای ۱۰۰ خانواری
تعدادی عمامه به سر و بچه های ریشو را میدیدی که ۱۵ دقیقه قبل از شهادت بودند.
در بسته بود.راستی یادم رفت بگویم درب کجا؛درب مدرسه شبانه روزی امام خمینی
محل اسکان جدید.
بچه ها یک نگاهی بهم کردند.
خوب آنها که معمم بودند هیچ
باقی بچه ها که فرصت تعویض لباس نداشتند اجماعی کردند که جناب آقای کاووسی نماینده ولی فقیه در ژاپن را به بالای در بفرستند.
کاووس هم که کم نیاورد و اساسا دنده عقب ندارد؛نوک کفش های آدیداس را در لبه آجر فروکرد و با دستان خیلی رشیدش بدن خود را به بالا کشید.
تیم که از شادی به پوست خود نمیگنجید،یک صلوات و کف برای این موجود عجیب زد.
موقعیت جالبی بود.پانزده طلبه که نیمی از آنها معمم بودند،در تاریکی شب سفیدی عمامه شان محیط را روشن کرده و در حال تماشای نماینده ولی فقیه در ژاپن بودند.
کاووس در را باز کرد.نیسانِ پشتیبانی وارد شد ساک و وسائل را پیاده کرد.
حالا ما هستیم و یک مدرسه وسعت
مدرسه شبانه روزی امام خمینی.