زمان: حجم: 276.3K
«بسم رب امام حسینِ روضه خونگی های کوچه پس کوچه های شهر» ✍خادم در تعارض بین مجلس حضرت منصور و روضه خونگی رفتن گیر کرده ام.از ظهر برنامه ی شب سوم حاجی را داشتم تا رزق اربعین را از خانم سه ساله بگیرم.اما عرفت الله بفسخ العزائم... نمیدانم دست بر قضا سر و کله ام از یک روضه خانگی پیدا شد.هنوزم نام هیئت را نمیدانم! اما حال و هوایش را خریدارم حال و هوا،صفا،اخلاص و گمنامی اش را:))... ورودم به جلسه چشم ها را چرخاند سمتم،خاصیت هیئت های کوچک است. چشم های مستمعین دقایقی شبیه علامت سوال شده بود. رد شدم و بر اساس مبنای خود درخصوص اینکه از آخر مجلس شهدا را چیدند در انتهای جلسه نشستم.🤌 حال و هوای اینجا قابل بیان نیست شامه ات باید آمیخته با بوی اسپند و گلاب و کمی بوی عرق باشد تا اتفاقات را بو بکشی🍃 روضه که شروع شد،پسری در کِش پدرش نشسته بود، روضه ی سه ساله ناله مردان را بلند میکند، زنان که جای خود...! پسر خطاب به پدر که بابا داری گریه میکنی؟ و بعد اشک های پدر را بادستان کوچکش که تمام حلقه چشم پدر را پر کرده،پاک میکند.🙃 از خود سوال میکنم،کودکی ۴ ساله با کدام فرآیند می‌خواهد نوکری در مکتب اهل بیت را،اینکه تمام دارایی ما اشک است را بفهمد،قبلا عرض کردم که نوکری اینجا نسلیه،اگر در بستر روضه خانگی های کوچک این معارف منتقل نشود چطور این عشق به جریان می افتد؟! خادم|هستم؛بفرمائید👇 @khaadeem_313