گوشه ای از مشکلات یک همسر شهید
در یکی از استان های همجوار استان خراسان رضویدخترم سه سال و نیمش بود که باباش شهید شد
یه دختر ۳ساله مگه چی میخاد از دنیا
هر مسئولی که اومد خونمون گفت مشکلی دارین بگین
گفتم من هیچی نمیخام
فقط دخترم دلش میخاد یه جا عکس باباش بزرگ باشه رو دیواری یا ...
دخترم میگه میخام برم بابا را بغل کنم باهاش ازم عکس بگیری
همشون گفتن چشم و بعدش هیچ خبری بعد پنج سال نشد!!
دختر من شد هشت ساله دریغ از یه کوچه که بالاش اسمش رابزنن یا یه عکس بزرگ که دخترم بره لذت پدر دختریش را ببره
یه جایی عکس شهید رو دور از شهر زدن
دخترم فاطمه سادات ، من رو هر روز بلند میکرد که من رو ببر جا عکس بابام
و من هر روز تاکسی میگرفتم اون را میبردم
هنوز رانندگی بلد نبودم بعدش اونم برداشتن
و این شده حسرت همیشه یه دختر بابایی از این مسئولین شهرستان.. 😭😭😭
وای بر مسئولین این شهر و استان....
➖🌹➖🌹➖🌹➖🌹➖🌹➖